بازگشت به لیست سوالات
a.q
عنوان :

مشکلات خانوادگی

متخصص روانپزشکی
با سلام
36 ساله هستم و 11 ساله با پسر عمه خودم زدواج کردم که قبل از ازدواج روابط بسیار محدودی داشتیم . در هنگام خواستگاری عمه ام خودشون رو زن منطقی و مهربان و با گذشت نشان دادن و بلافاصله بعد از عقد چهره ایشون تبدیل شد به زنی که مدام پشت سر آدم حرف میزنه و از هیچ غیبت و تهمتی برای عروس ها مضایقه نمیکنه حتی تهمت به داشتن روابط نامشروع .. ایشون 4 پسر و یک دختر دارن که 11 سال پیش سه پسر اول ازدواج کرده بودن و یک پسر و دختر دبستانی داشتن .. مشکلات طوری رقم میخورد که به هیچ عنوان روزی رو بدون حرف و حدیث نداشتیم و برای من و دو عروس دیگه فضای خفقان وجود داشت و ما جرات ابراز ناراحتی نداشتیم .من چون به اصرار همسرم در دوران عقد اغلب منزل اونا بودم بیشتر متوجه فضای مسموم خونه بودم و البته بگم که ایشون بین بچه ها بسیار فرق قائل بوده و هستن به طوری که دو تای آخری رو تحت هر شرایطی تحت حمایت دارن و هر پسری که تو شرایط مالی بهتری باشه رو عنوان میکنن دوست دارن چون بهشون از لحاظ مالی رسیدگی میکنه در صورتی که تمکن مالی دارن و همسرشون هم در قید حیات هستن .بعد از عروسی من از شهرستان به تهران و نزدیک منزل مادر همسرم رفتم اما دریغ از یه روی خوش از سمت اونا و البته بگم که بعد از عروسی بیماری اعتیاد همسرم خودش رو نشون داد و من با وجودی که پدرم به شدت اصرار به جدایی داشت با همسرم صحبت کردم و ایشون رو به کمپ بردم و ترک کردن که زیاد دوامی نداشت و در ضمن من از زمان عقد به بعد خودم هم کار میکردم و بیکاری همسرم رو با کار و فروختن طلاها جبران میکردم اما در تمام این زمان ها جز سخن سردو طلب خواهی از سمت مادرش هیچ چیزی ندیدم ..حتی یه بار که بهشون گله کردم که چرا پسرت اینطوری رفتار میکنه من و پسرش رو با فحاشی از منزلش بیرون کرد .
بعد از اینکه ما به صورت نا خواسته بچه دار شدیم و همسرم هم خیلی خیلی زیاد در دام اعتیاد گرفتار شده بود با روی خوش خانواده من به شهرستان امدیم و ایشون اقدام به ترک کردن و الان نزدیک به 5 سال هست که اعتیاد ندارن و نزدیک به 4 ماه هم هست که سیگار رو ترک کردن . مشکل من الان دو تاست . اول اینکه شوهرم با وجودی که بدون من حتی لحظه ای نمیتونه زندگی کنه و کاملا به من وابسته اس و از لحاظ حیثیتی و راست گویی کاملا منو قبول داره اما برخورد مناسبی باهام نداره . با داد باهام حرف میزنه اغلب طرز صحبت کردنش همراه با متلک هست و به شدت زیاد بهانه گیر و باج بگیر هستن .البته بگم که من چون ایشون در زمان آشنایی بسیار پرخاشگر بودن و خانواده خودشون و اقوام پدریشون بارها اذعان کردن که من تونستم به ایشون آرامش بدم و از اون انسان خشمگین سرکش تبدیل بشه به آدم آروم و مودب اما باز هم در برخورد با خودم اصلن جنبه خانم بودن و زن بودن منو در نظر نمیگیره و دقیقا شبیه یه مرد باهام برخورد میکنه و البته بگم که بعد از اینکه امدیم شهرستان یه سوپر مارکت باز کردیم که چند ساعت من به عنوان همکار در کنار ایشون کار میکنم
ایشون از من و خانواده ام توقع هایی رو دارن که مثلا یه پدر و یه مادر برای بچه هاش انجام میده و این موضوع گاهی واقعا ما رو اذیت میکنه و اینم بگم که مادر ایشون از مدت ها قبل با خانواده من قهر هستن و اصلا رفت و امد نمیکنن و در خفا به پسرشون عنوان میکنن که فقط زنت ادم خوبیه و میشه تحملش کرد و خانواده اش اصلا آدمای خوبی نیستن و این مسئله برای بقیه عروس ها هم صدق میکنه
و مشکل دوم مادر ایشون هست. ایشون هر وقت که لازم بدونن با بدترین الفاظ و در مهمانی یا هر جایی به صراحت میگن که میخوان سر به تن پسرها نباشه و در مسئله ازدواج خواهرشون کاملا پسرها رو به مدت دو سال طرد کردن و کلا رفت و امد رو قطع کردن چون دوست نداشتن کسی در جریان ریز کارهای دخترشون باشه و مدام هر جا میرفتن میگفتن پسرهام معتاد بودن ولی از بس من زن خوبی هستم دامادم سالمه و نماز خونه و .... اما بعد از اینکه مسائل دخترشون رتق و فتق شد باز سر دوستی رو ریختن و در هر تماسی که دارن با استفاده از الفاظ محبت آمیز حتی ریز جریانات زندگی خواهر و برادر منو هم از زیر زبون همسرم میکشن بیرون و حتی چندین بتر از همسرم شنیدم که بین پسرها رو با فتنه انگیزی شکراب میکنن
در حالی هست که اگر مثلا کسی بدای زندگیش تصمیم جداگانه ای داشته باشه مدام پشت سرش بدگویی میکنه و اون پسر و عروس رو در دید بقیه آدم های بدی جلوه میدهد. اابته این مسایل تقریبا برای همه ما مسجل شده و کمتر تحت تاثیدر قرار میگیریم اما من عاجزانه ازتون خواهش میکنم راهنمایی کنید که این سیکل معیوب رفتار مادر و فرزند ها رو چطوری میشه کمی به سلامت نزدیک کرد چون ایشون هر وقت قصدی داشته باشن با تماس و تمارض و گریه و مویه دل پسر ها رو نرم میکنن و آخر ماجرا که رو میشه متوجه میشیم که فقط قصدش اخذ پول بوده و بعد دوباره با بی رحمی همه رو پس میزنن و باز سر موعد رفتار قبل رو تکرار میکنن
من واقعا از اینکه این همه طولانی شده معذرت میخوام اما کاملا درمانده هستم و قصدم توهین یا فحاشی یا درافتادن با مادر همسرم نیست دوست دارم از راه اصولی این مسئله رو حل کنم چون برخلاف ایشون از آینده واهمه دارم و قصد رفتار ناجور یا سوزاندن و شکستن دل ایشون رو ندادم
خیر همیشه پشتوانه راه تون باشه

سلام کار خاصی نمیشود کرد مگر دونفرتان بروید مشاوره خانواده

ممنون



سوالات مشابه


افسردگی

سلام وقت بخیر صدری هستم مدتی هست احساس افسردگی دارم خوشحال نیستم، همش یه جوریم، دلم می خواد یه کار کنم بهتر شم

افسردگی

سلام دکتر ،من دختر 22 ساله هستم ک دانشجوام،من مشکلات زیادی دارم مثلا 1.از همه چیز میترسم مثل مردن و اینکه قرص بخورم خفه شم،برای همین با اینکه 22 سالمه قرص تا حالا نخوردم یا جویدم که این موضوع اذیتم میکنه 2.نظر دیگران خیلی برام مهمه و اینکه اصلا نباید ناراحت بشن وگرنه من خودمو خیلی سرزنش میکنم 3.همیشه ناراحتم و آماده ی گریه کردن. 4.مشکلات کوچیک منو از ما درمیاره تا جایی ک خیلی حدی ارزو میکنم بمیرم 5.خیلی زود عصبانی میشم و خیلی به دل گیرم خیلی زیااااد 6.در برقراری ارتباط و ادامه ی صحبت خیلی مشکل دارم حتی با اعضای خانوادم هم نمیتونم صحبت کنم 7.از خودم بدم میاد و اصلا خودمو دوس ندارم و هیچ اعتماد ب نفسی ندارم 8.چندین ساله این مشکلاتو دارم و الان هم بدتر شدن.

استرس و خستگی

سلام خانم دکتر من پسری 30 ساله هستم دو ساله ازدواج کردم مشکلم اینه همیشه با کوچکترین چیز دلم میگیره استرس زیادی دارم بعد از هر کاری زود خسته میشم و کم تحملم مثلا ماشینم خرابه دوست دارم زود درست شه میرم بانک دوست ندارم وایسم با خانومم میرم خرید دوست دارم زود تموم شه میرم دکتر زود باید نوبتم شه استانه تحملم کنه و استرس هم زیاد دارم لطفا راهنمایی کنین ممنون میشم

ترک سیگار

سلام خانم دکتر برای کسی که میخاد سیگار رو ترک کنه حالا جز اون اراده ای ک باید داشته باشه باید دیگه چکار کنه ک دوباره برنگرده و این سیگار و از سرش بیوفتع ؟ تو گوگل دیدم نوشته بود باید ویتامینای A.B5.C.E مصرف کنه ینی ی مولتی ویتامین بخوره خوب میشع؟ این نیکوتینی ک از سیگار مصرف کرده ازبین میره؟ وقتایی ک عصبانی میشه سریع میره چندتا پاکت سیگار مصرف میکنه بهش میگم نکن خوب نیست میگه نمیتونم باید اروم شم نیکوتین داره بهش عادت کردم نمیتونم ترکش کنم چیکار کنم بنظرتون؟

افسردگی و پرخاشگری

سلام خانم دکتر ازینکه وقتتونو برام اختصاص میدید ممنونم.خانم دکتر من خانمی 28 ساله هستم در حال حاضر توو مرخصی زایمانم شغلم پرستاریه.دکتر پسرم 9 ماهشه بعد زایمان افسردگی زایمان گرفتم تقریبا بعد از 3 ماه یه پزشکی برام قرص سرترالین شروع کردن دوز 50 میلی گرم یه مدتی خوب بودم م شاد بودم خوش اخلاق بودم اما دوباره علائم افسردگیم برگشته احساس پوچی میکنم حس میکنپ دیگه کارامد نیستم توو خودمم توو گلوم همش بغضه دوس دارم تنها باشم فقط گریه کنم عاشق بچمم اما وقتی گریه میکنه خیلی شدید عصبی میشم سرش داد میزنم خودمو میزنم دوبارم پسرمو زدم خیلییی ناراحتم اون لحظه کنترلمو از دست میدم خانم دکتر بچم کوچیکه نمیتونم ویزیت حضوری برم ولی قبول دارم که روانم مشکل پیدا کرده .خوابم خوبه فقط شبا پسرم بیدار میشه عصبی میشم منم شیردهی ندارم شیر خشک میخوره.