بدخوابی

سلام آقای دکتر خسته نباشید بنده دختری 2سال و چهار ماهه دارم که حدود دو ماهە خوابش به ۺششدت بد شده کلا خوش خواب نبوده البته حدود هفت ماهگی بیماری گال گرفت و چون دکترها اشتباه تشخیص دادن و فکر کردن آلرژیه حدود پنج تا شش ماه بیماریش موند و مداوا نشد و از اونجا که گال بیماری خارشی شدیدیه و طرف رو بی قرار میکنه دخترم تا صبح نمیخوابید و گریه میکرد و کلا خواب راحتی نه خودش و نه من نداشتیم خلاصه شبا عادتش شده بود تااااااا صبح چند بار بیدارمیشد و شیر میخواست البته شبهایی هم بود که آروم بخوابه و اذیت نکنه ولی خوب در کل شاید یک چهارم شبهاش در طول این دو سال و نیم خوب بوده خلاصه بر همین منوال بود تا دو سالگی که به خودتون پیام دادم از طریق زوپ و فرمودید شیرش قطع کن بهتر میشه شیرش رو قطع کردم و چند شبی روی پاهام میخوابید بعد با گریه بیدار میشد و مسگفت منو بذار رو پات حدود یک هفته دیدم این حالت بدتر از قبله و اصلا خواب نداشتم یک شب گفتم پاهام درد داره و نمیتونم بذارمت رو پام تا صبح گریه کرد سه شب گریه هاش ادامه داشت تا اینکه خوب شد و حدود یکس دو ماه عااااالی میخوابید خودش سرشو میذاشت رو بالش و تا صبح گاهی بیدار نمیشد و اگرم بیدار میشد ی لیوان آب میخورد و میزدم ب پشتش میخوابید اما حدود دوماه پیش دوباره بیخوابیاش برگشت شبا با جیغ بیدار میشد و بغلم میکرد در طول روز از کنارم جم نمیخوره قبلا با باباش یا حتی پدربزرگش این ور و اونور میرفت تنهایی اما الان به شششدت گریه میکنه و هرررجا بره مسگه باید مامانم بیاد از هر صدایی میترسه تنهایی حتی تو اتاق خواب خودشم نمیره در حالی که قبلا اصلا اینجوری نبود بهونه گیر شده شبا هم که هر نیم ساعت یا یک ساعت یکبار بیدارمیشه و باگریه میاد تو بغلم و میخوعد تو بغلم یا رو پام بخوابه چندبار نخوابوندمش تا صبح گریه های وحشتناک کرده و نخوابیده و ناگفته نماند در طول اون روز هم به شدت وابسته تر و بهونه گیرتر بوده اینم بگم چهارتا دندون آسیاب شیریش هم باهم در اومدن تو این مدت گفتم شاید مال اون باشه ولی اونام سر درآوردن و خوابش خوب نشد چند شب خونه مامانم بودم احساس میکنم اونجا انگار دورش شلوغ بود خوابش بهتر بود و شبا کمتر بیدار میشد اینم بگم گاهی که طول روز میخوام خستش کنمو نخوابونمش که شب خوب بخوابه و بیدار نشه باور کنید اون شب از هرشبی بدتر میشه با دکتر روانشناس مشورت کردم گفت دچار اضطراب جدایی و ترس از محیط شده و نباید از خودت دورش کنی یا انکار باید هر وقت خواست حتی تو طول شب بعلش و کنی و بهش اطمینان بدی که دوسش داری و ترکش نمیکنی تا بهتر بشه میگفتم وابسته تر میشه میگفت نه نمیشه ولی گاهی واقعا کم میارم و دعواش میکنم و جسف میزنم سرش چند بارم زدم رو دسش و دستشو فشار دادم از عصبانیت بخدا خودم داغونم وقتی سرش داد میزنم ولی واقعا دیگه کنترلمو ز دست میدم از شدت بی خوابی بی بی سد هم دادم فایده نداشت ببخشیرد اگر زیاد حرف زدم خواستم تقریبا دقیق بگم شاید کمکی باشه ممنون میشم راهنماییم کنید