سوالات پزشکی گروه روانپزشکی و روانشناسی

و گفتید که دارو باید 6. ماه مصرف شه
سلام وقت شما هم بخیر
هالوپریدل با دوز بسیار پایین تجویز شده نگران نباشین

نیاز به آزمایش نیست

خیر نهایتا تا ساعت ٩ شب مصرف بشه

خواهش میکنم


بالاخره بهتره تایم بیشتری باهاش بذاریدتادلبستگی بیشتری ایجادبشه،هرگونه بازی که خودش بهش علاقه نشون بده منعی نداره
علائم شلوغی وبیش فعالی هم داره؟
اگه عصبی شدنش خیلی زیادشده بهتره درمان دارویی هم براش شروع بشه




شربت ریسپریدون تهیه کنیدهرشب نیم سی سی بهش بدین.2هفته بعدنتیجه رااطلاع دهید


پسرم حدود 21 ماه داره و تک فرزند،
از حدود دو ماهگی شیر خشک میخوره و تقریبا میشه گفت که وابسته شیشه شیرش هست،
در طول روز هم که بیدار میشه دائما توو بغل من میخاد باشه حتی وقتی آشپزی میکنم یا وقتی پای سینک هستم،
کارهای روزمره ام خیلی برام دشوار شده ، پدرش هم که جدا از شرایط اقتصادی و فشارهای الان زیاد تووی بچه داری و سرگزم کردن خلاق نیست، و اکثر اوقات با موبایل و خواب هستن وقتی خونه ان،
پسرم هم خیلی پدرش رو دوست داره، وقتی میبینع پدرش خابه به شیوه های مختلف میخا د که بیدارش کنه و باهاش بازی کنه،
بنده خیلی تلاش میکنم که اوقاتی که پیش پسرم هستم باهاش بازی کنم و کتاب بخونم اما از کارهای خونه و خستگی زیاد(شبها هم پسرم بدخاب و بیقرار هست و باعث میشه شبها هم خاب با کیفیتی نداشته باشم)رمقی برام نمیمونه، پدرش هم آنچنان که باید منو درک نمیکنه و میگه مگه تو فقط مادری!
بعضی وقتا حس جنون بهم دست میده و دلم میخاد فریاد بزنم و فرار کنم
فرزندتون بیش فعال هم هست؟

خودتون علائم افسردگی هم دارید؟
مثلا خلق غمگین،کاهش خواب واشتها،کاهش تمرکز،عدم لذت،افکارمرتبط بامرگ و....

بهتره مختصری دارومصرف کنیدجهت کنترل علایم افسردگیتون
برای فرزندتون هم اگه اضطراب ووابستگیش زیادشده درمان دارویی کمک کننده است

قرص آسنترا50میلی هرظهریک چهارم قرص پس از3روز هرظهرنصفی پس ازیک هفته هرظهریکی
قرص پروپرانولول10میلی صبح وعصریکی

اما راجع به بی اعتناعی به گریه و بیقراری کودکم هم میشه لطفا مختصر راهنمایی کنید که چه وقتهایی بی توجهی رو مجازم؟؟
هررفتاری که ازنظرشما مناسب نیست ودرعین حال آسیبی به خودش ودیگران واشیا خونه نمیرسونه روبهتره نادیده بگیرید مثلا برای رسیدن به خواسته هاش اگه گریه وبیقراری میکنه،سعی کنید که اینجوری به خواسته هاش نرسه
ونادیده انگاری کنید



سلام. وقتتون بخیر
الان الانزاپین را مصرف میکنین؟
خوابتون چطوره؟
پلاکت تون نرماله،؟ در حالت عادی خونریزی بیش از حد یا کبودی دارین؟

خونریزی و کبودی ندارم


خواهش میکنم


سلام. از بنده چه کمکی بر میاد؟
میخواید بدانید که بیمار هستند یا نه؟

خانم دکتر قرض از ایراد این مطالب نه خدایی نکرده تخریب و نه غیبت و نه بدگویی نسبت به خانمم هست فقط هدفم کمک ب خانمم و زندگی خودم هست ک نابود شده و از شما کمک میخام تا راه حلی جلو من بزارید
من 32 سالمه و خانمم 27 سالشه خانه دار
سال 94 عقد کردیم
از اولش با من بد تا میکرد ینی جوابمو زود میداد یا تندی میکرد
متاسفانه من خام و کم تجربه بودم و اون موقع چندین بار قهر و اشتی داشتییم
تا حتی شب عروسب هم بامن حاضر جواب بود تا حتی شب عروسی هم ازش ناراحت بودم ب خوارش یواشکی گفتو خواهرش گفت ب بزرگیت ببخش منم سکوت کردم
خلاصه تا الان خیلی خیلی سکوت کردم
شب عروسی(عذر خواهی میکنم ) بعد از زفاف زود ب خونوادش پیادم دادو انم ب گوشی دامادشون
من گفتم چیکار میکنی گفت گوشی دست خواهرمه
خلاصه گذشت
من تازه ب استخدام معلمی در اومده بودم
بابام گفت پیش من بمونید و چند سال دگ برید اجاره کنید
اما دو ماه طول نکشید ک ی دعوایی راه انداخت
متاسفانه خانمم از اولین روزی ک باهاش اشنا شدم نسبت ب خانوادم بدبین بود و هر صجبتی و یا حرفی تو خونواده پدری من پیش مبومد ب خانوادش اطلاع میداد و الان هم با اینک حدود 6 ماهه خونه پدرم نمیاد اما از اولین روز زندگی تمام اتفاقات و حرفاهایی ک تو خونه خودم اتفاق میوفته رو ب خانوادش اطلاع میده
بارها شده گفتم چرا میگی ؟؟بعضی موقعها میگ نه نمیگم
بعضی وقتام میگه همه میگن
حتی ب مادرشم گفتم اونم میگه همه میگن و دختر منم میگه
این شده جواب من
اخه چرا باید اسرار خانوادگی کسی بر ملا بشه ؟؟؟
ما خانواده ی پدری مون غیر از خانمم 3 تا عروس دیگ دارن ک خدار و شکر زندگی عادی دارن و بینشون بحث شده ناراحتی شده اما بیرون درز نکرده
مناسفانه از وقتی خانمم اومده تمامی اسرار واتفاقات گذشته و و حال ک میوفته به خانوادش اطلاع میداده
در حالی ک قبل خانمم اینجوری نبودیم
وارد جزییات نمیشم چون خیلی طولانیه
مواردی ک هستد
موقع طلا گرفتن ب طلا فروش گفتیم چند تا اضافه کنن بعدا پیش خونوادش گفت ک از سرویس من کم کردن
واسه خرید لباس با داداشام و زن داداشام رفتیم خ
رید قیافه میگرفت و چیزی نمیخرید و خیلی موارد مشابه
مثلا بعضی موقع ها توخونه پدریم چیزی ازش میخلستم انجام نمیداد
موقع عروسی یبار خاسته خودشو از ماشین پرا کنه بیرون ک حتی محلی ها هم دیدنش
تو زندگی مشترک چندین بار شده رفته قرصا رو بخوره

اما حتی جواب سباممو نمیده
ولی با پر رویی میگه فلان چیزو بخر

ینی تصمیم گرفتم ک خونه ی پدریم نبرم و الان حدو 5 ماهه ک نه خودش گفته و نه من بردمش
فقط میبرم خونه پدرش و میارم



و نفرین میکنه حتی مادر خدا بیامرزم
متدرشم همش حرف اونو قبول داره
بهش گفتم دخترت بدگویی و نفرین میکنه
میگه نه اینجوری نیس اول تو میگی بعد اون جوابتو میده



بیمار بودنش رو چی بگم
احساس میکنم ک بیماری اعصاب داره
ولی کسی قبول نمیکنه





بخصوص تو خونه خودم

نه تشکری و نه سلامی


چهل سالم هست و پسر چهار ساله دارم ، یک سال و نیم هست که پدرم فوت کرده به دلیل عشق و وابستگی بهشون هنوز نتونستم با نبودنش کنار بیام ، اوضاع کرونا هم مزید بر علت شده . همش عصبی هستم و گریه می کنم حوصله بازی با پسرم رو هم ندارم . سر پسرم داد میزنم و دعواش می کنم . یه دارویی میخوام که کمی آرومم کنه و بتونم رفتار خوبی با پسر و شوهرم داشته باشم ، زود عصبی نشم و کمی خوشحال باشم . کم کاری تیرویید هم دارم . متشکرم


تایکساعت آینده براتون ویس میفرستم.کمی درگیرم فعلا.باعرض پوزش






تازگی ها هر وقت بهش میگم نه ؟ با دستاش صورتم میگیره و محکم فشار میده در مقابل این کارش چیکار کنم؟
آیا باید بهش اجازه بدیم دست به وسایل خونه مثل جاروبرقی با نظارت خودمون بزنه و یا اصلا نباید بزاریم باهاشون بازی کنه
چون همش چهاردست پا میره و میخواد همه چی رو برداره
باتشکر
با سلام و تشکر از مادر عزیز
شرایط کنونی که کل دنیا را درگیر کرده متاسفانه گرریبان کودکان را هم گرفته است
هر از گاهی تماس تصویری با اقوام داشته باشبد
در گوشی خود عکس ها را به او نشان دهید
مشکلی به وجود نمی اورد خیر مهم این است که شما که مراقبت تورا به عهده دارید در دسترس او هستید
البوم های خانوادگی،عکس های گوشی و تماس تصویری راه خوبی است

بازی با وسایل خونه مشترک بین همه است وسایل گرانبها و شکستنی و خطرناک را جمع کنید حتما
وقتی به شما اسیب میزند مثلا شما را میزند دستش را میگیرید هم قد او میشوید ،در چشمانش نگاه میکنید و میگوید نه !کتک نه مامان ناز ببین ، و بعد خودش را ناز کنید





حدودا چهار سالی هس دست داخل موهام میارم و گهگاهی از ته میکنم اینکارم از موقعی که برای کنکور میخوندم شروع شد و اون موقع خیلی شدید بود اما الان کم شده ولی بازم نسبتا شدید هس
البته همیشه ذهنم درگیر هس و مشغله دارم بخصوص الان که دارم کار خونم میکنم و مشکلات زیادی هس و زیاد فکر میکنم این کارم بیشتر شده
البته بعضی روزا که ذهنم اروم هس این کارم به نسبت اروم تر میشه.
نمیدونم چکار کنم واقعا اعصابم خورد هس
وقتی به چیزی فکر میکنم و دست توی موهام میارم اگه کسی باهام صحبت کنه و سوال بپرسه اعصابم خورد میشه و حتما حتما باید توی همون لحظه جواب سوال خودمو پیدا کنم و مشکلم حل بشه
البته مادرم و خانومم هم خسته کردم چون به شدت از اینکه کسی دست تویه موهام بیاره لذت میبرم و ذهنم اروم میشه و حتی بعضی مواقع خواب میرم
