افسردگی

تو حال خودم نیستم

سلام دکتر 24سالمه بعضی وقتا یهو متوجه محیط اطرافم میشم و ی ترسی برام میداره که چرا متوجه نبودم در حال صحبت با دیگران نمیتونم راحت نگاه کنم تو چشاشون و هی اینور اونورو نگا میندازم تمرکزم کم شده اکثر مواقع حس خستگی دارم و خیلی لغات رو حتی فراموش میکنم و برای یادآوری باید فکر کنم بهش و حتی چیزا جدیدی که میبینم یا میشنوم و میخونم سریع بعد چند ساعت یا ی روز یادم میره اصلا محیط اطرافمو درک نمیکنم و انگار یه موجوده غریبه ام تقریبا یکسال پیش رفتم روانپزشک بیمارستان میلاد اونجا برام فلوکسین و بوسپیرون نوشت که مصرف میکردم دچار حمله پانیک شدم یکی دوبار و حالم خیلی بد شد و دیگه مصرف نکردم تا اینکه تپش قلب پیدا کردم واسه همین یک هفته بوسپیرون رو خوردم اما فلوکسین رو نه و خیلی بهتر شدم روزی یدونه میخوردم بعد اونم گذاشتم کنار انگیزه برای انجام کاری ندارم اصلا تو سرمم احساس سبکی میکنم بعضی وقتا هیچ موضوعی برای حرف زدن ندارم و خیلی ام بی دقت و بی حوصله نسبت به کارا اقدام میکنم که دچار اشتباه و خطا میشم که قبلا اینطور نبودم ممنون میشم راهنمایی کنید چون وضع مالی خوبیم در حال حاضر ندارم ویزیتا متخصصارو نمیتونم پرداخت کنم واسه همین تا الان نرفتم یه موضوع دیگه که کلا از بچگی اتفاقی که ناشی از اشتباهم بود رخ میداد منو چند روز دچار به فکر کردن و اذیت شدن دچار می کرد ممنونم

. استرس زیاد و خیلی زود عصبانی میشوم

با سلام . محمد هستم 30ساله .متاهل . برا موضوعات خیلی ساده استرس میگیرم و همچنین خیلییی زود به شدت عصبانی میشم زود هم پشیمان میشم . میخواستم یک نوع قرص کم عوارض بهم معرفی کنید. در ضمن چندین جلسه مشاوره رفتم . تاثیر نداشت بعضی وقت تو ذهنم با مردم دعوا و مشاجره میکنم. با تشکر

خواب رفتگی بدن در دستا

سلام من یه مدت دچار افسردگی و گوشگیری و گریه کار همیشگیم شده بعد از اون الان چن وقته ک دستام خواب میره و سر گیجه دارم

شوک الکتریکی

سلام من 2سال پیش بهم توی بیمارستا اعصاب و روان اصفهان شوک دادن الان بعد 2سال خاطرات یادم نمیاد الان 18سالمه واقعا از این موزوع ازار میبینم حتی بعضی وقتا ک دارن راجبه ی خاطره حرف میزنن ک منم توی اون خاطره بودم من اونجارو ترک میکنم لطفا کمکم کنید من واقعا اذیت میشم

داشتن حالت افسردگی

با سلام خدمت شما ، من حدود شش ماه پیش یک نامزدی بهم خورده داشتم ، من شخص مقابلم رو دوست داشتم اما به دلیل مشکلات خانواده ها مجبور به کات کردن شدیم. از اون زمان نتونستم خودم رو قانع کنم و همش به اون اتفاق و اون شخص فکر میکردم و دلتنگی و پریشانی شدید داشتم ، چند وقتی هست اون فرد از طریق فضای مجازی دوباره سمت من برگشته و ادعا میکنه میخواد همه چیز رو درست کنه و بهم ابراز عشق کرد اما میگه زمان بیشتری لازم دارم و الان وقتش نیست. من اما الان متوجه شدم زیاد مشتاق به برقراری ارتباط با من نیست و فقط میخواسته بگه صبر کنم تا زمانش برسه. الان من دچار خلاء عاطفی بیشتری شدم ، اون باهام زیاد حرف نزد و خیلی کوتاه بهم یه جواب سربالا داد و باز ارتباط رو قطع کرد . به همین دلیل الان احساس پوچی و افسردگی شدید دارم ، احساس میکنم عشقم بهش اشتباه بوده اما از طرفی نمیخوام اینطوری ازش متنفر بشم ، همه ی این مدت دلتنگش بودم ، الان توقع این برخورد رو نداشتم. الان خیلی وضعیت بدی دارم ، ارام و قرار ندارم ، از طرفی نمیتونم جلوی خانوادم چیزی نشون بدم ، به سختی دارم خودمو کنترل میکنم ، اما به شدت دلم میخواد گریه کنم و حالت دل آشوبی دارم یه جوری انگار دوباره یه ضربه ی روحی مجدد خوردم چی کار کنم؟