بازگشت به لیست سوالات
س.ر
عنوان :

استرس شدید ضربانه قلبه بالا

متخصص روانپزشکی
چرا من وقتی تو یه موقعیت میخوام قرار بگیرم دچار استرسه شدید میشم ؟

با سلام و احترام،جهت بررسی ودرمان مشکل فوق لازم است مراجعه حضوری به متخصص روانپزشکی داشته باشید.




سوالات مشابه


عصاب

با عرض سلام بنده 21 سالمه دانشجوهستم مادرم 3 سال فوت شدن و ضربه شدید روحی خوردم . تمام فشار های خونه روی منه چون پدرم اصلا بیخیال و حاضر ب ازدواج مجدد نمیشه وارد رابط عاشقانه شدم تا کمی ب زندگی دلم گرم بشه ولی بنده خیلی روی طرفم غیرتی و حساسم ایشون با دو سه تا پنهون کاری ب بنده اعتماد منو کشد یجورایی ولی پنهون کاری هایش خیانت نبود . مشکل اساسی من اینه با توجه به این مشکلات طاقت فرسای روحی روانی خیلی پرخاشگر و عصبی شدم جوری ک اصلا موقع عصبانیت هیچ چیز متوجه نمیشوم و فقط دلم میخواد اون لحظه داد بزنم و حرصمو با تخریب طرفم تموم کنم لطفا کمکم کنید

مشکلات خانوادگی

با سلام 36 ساله هستم و 11 ساله با پسر عمه خودم زدواج کردم که قبل از ازدواج روابط بسیار محدودی داشتیم . در هنگام خواستگاری عمه ام خودشون رو زن منطقی و مهربان و با گذشت نشان دادن و بلافاصله بعد از عقد چهره ایشون تبدیل شد به زنی که مدام پشت سر آدم حرف میزنه و از هیچ غیبت و تهمتی برای عروس ها مضایقه نمیکنه حتی تهمت به داشتن روابط نامشروع .. ایشون 4 پسر و یک دختر دارن که 11 سال پیش سه پسر اول ازدواج کرده بودن و یک پسر و دختر دبستانی داشتن .. مشکلات طوری رقم میخورد که به هیچ عنوان روزی رو بدون حرف و حدیث نداشتیم و برای من و دو عروس دیگه فضای خفقان وجود داشت و ما جرات ابراز ناراحتی نداشتیم .من چون به اصرار همسرم در دوران عقد اغلب منزل اونا بودم بیشتر متوجه فضای مسموم خونه بودم و البته بگم که ایشون بین بچه ها بسیار فرق قائل بوده و هستن به طوری که دو تای آخری رو تحت هر شرایطی تحت حمایت دارن و هر پسری که تو شرایط مالی بهتری باشه رو عنوان میکنن دوست دارن چون بهشون از لحاظ مالی رسیدگی میکنه در صورتی که تمکن مالی دارن و همسرشون هم در قید حیات هستن .بعد از عروسی من از شهرستان به تهران و نزدیک منزل مادر همسرم رفتم اما دریغ از یه روی خوش از سمت اونا و البته بگم که بعد از عروسی بیماری اعتیاد همسرم خودش رو نشون داد و من با وجودی که پدرم به شدت اصرار به جدایی داشت با همسرم صحبت کردم و ایشون رو به کمپ بردم و ترک کردن که زیاد دوامی نداشت و در ضمن من از زمان عقد به بعد خودم هم کار میکردم و بیکاری همسرم رو با کار و فروختن طلاها جبران میکردم اما در تمام این زمان ها جز سخن سردو طلب خواهی از سمت مادرش هیچ چیزی ندیدم ..حتی یه بار که بهشون گله کردم که چرا پسرت اینطوری رفتار میکنه من و پسرش رو با فحاشی از منزلش بیرون کرد . بعد از اینکه ما به صورت نا خواسته بچه دار شدیم و همسرم هم خیلی خیلی زیاد در دام اعتیاد گرفتار شده بود با روی خوش خانواده من به شهرستان امدیم و ایشون اقدام به ترک کردن و الان نزدیک به 5 سال هست که اعتیاد ندارن و نزدیک به 4 ماه هم هست که سیگار رو ترک کردن . مشکل من الان دو تاست . اول اینکه شوهرم با وجودی که بدون من حتی لحظه ای نمیتونه زندگی کنه و کاملا به من وابسته اس و از لحاظ حیثیتی و راست گویی کاملا منو قبول داره اما برخورد مناسبی باهام نداره . با داد باهام حرف میزنه اغلب طرز صحبت کردنش همراه با متلک هست و به شدت زیاد بهانه گیر و باج بگیر هستن .البته بگم که من چون ایشون در زمان آشنایی بسیار پرخاشگر بودن و خانواده خودشون و اقوام پدریشون بارها اذعان کردن که من تونستم به ایشون آرامش بدم و از اون انسان خشمگین سرکش تبدیل بشه به آدم آروم و مودب اما باز هم در برخورد با خودم اصلن جنبه خانم بودن و زن بودن منو در نظر نمیگیره و دقیقا شبیه یه مرد باهام برخورد میکنه و البته بگم که بعد از اینکه امدیم شهرستان یه سوپر مارکت باز کردیم که چند ساعت من به عنوان همکار در کنار ایشون کار میکنم

سردرد

چند وقتیه که خیلی عصبی شدم همش سردردای شدید دارم عصبی میشم خودمو میزنم وسیله هارو میشکونم گریه میکنم الان تو امتحاناتمه واقعا حالم بده نتونستم امتحانمو بخونم برم امتحان بدم میشه کمکم کنین شبا از سردرد خوابم نمیبره با قرص میخوابم همه اعترافیانم خسته شدن به جایی رسیدم ک اونام میزنم میخواسم بدونم مشکلم چیه ایا خوب مشم باید چیکار کنم تا خوب شم من یه دختر 17 سالم میشه جواب سوالامو بدین ب کمک نیاز دارم ممنون

راهنمایی در برخورد با رفتار های آزاردهنده فرزند

سلام وقتتون بخیر من یک پسر سه ساله دارم که در مورد تربیت فرزندم دچار مشکل شده ایم پسرم کارهایی میکنه که شدیدا باعث عصبانیت من و پدرش میشه مثلا خیلی لجبازی میکنه امروز گلدان پر از آب و خیلی بزرگ رو با خاک فراوان روی فرش خانه برگرداند و تمام خانه پر از گل و کثیفی شد وقتی با دوستانش بازی میکنه با خشم فراوان دوستاش رو چنگ میندازه و با دستاش محکم فشارشون میده یا با وسایلش میکوبه به دیگران مثلا وقتی میخواستم پوشکش رو عوض کنم با اسباب بازیش رو محکم کوبید تو دهن من حتی وقتی بازی میکنه هم هیجان و علاقه اش رو با کشیدن مو و چنگ انداختن ابراز میکنه البته خیلی هم مهربون اما خیلی خشونت به خرج میده و لجبازی میکنه ما واقعا مستاصل شدیم و نمیدونیم چه نوع رفتاری مناسبه برای کارهاش یا اصلا همینجور بی تفاوتی رو ادامه بدیم یا تنبیه ساده که اصلا تنبیه های ساده جواب نداده تا الان لطفا راهنمایی کنید با تشکر ...

عوارض قرص ها

Nima Modarres: با عرض سلام... پسری 26 ساله هستم و پنج سال پیش به خاطر تیک عصبی و استرس در جمع و جاهای شلوغ به روانپزشک مراجعه کردم...البته قبل تیک استرس نداشتم و بعد تیک به استرس مبتلا شدم به خاطر ترس از واکنش دیگران و البته کلا از بچگی اعتماد به نفس پایینی داشتم....دکتر روانپزشک برام قرصای ریسپریدون 2 کلونازپام 1 اس سیتالوپرام 10 بی پریدن پرانول 20 و در اواخر ونلافاکسین 37 تجویز کردن....الان چند ساله به طور مرتب قرص میخورم....-وزنم که از شصت رسیده نود کیلو-دیروز رفتم دندانپزشک و گفتم هفت تا از دندونام عرض یکسال داغون شدن که ایشون گفتن به خاطر عوارض جانبی قرصاست-ریزش مو دارم که اونم متخصص پوست گفتن به خاطر پرانول هستش...-به خاطر چرب شدن دهان رفتم متخصص داخلی و بعد ازمایش متوجه شدم تریگلیسریدم 804 و سه نوع قرص نوشتن-متفورمین تجویز کردن برام روانپزشک به خاطر چاقی-ببخشین بی ادبیه ولی اصلا دسشویی رفتنم با دوره قبل مصرف دارو یکی نیست و غیر نرماله-ماهی سه بار استفراغ میکنم و صبح ها نباید چیزی دهنم بذارم یا قرص یک ثانیه بیشتر تو دهنم بمونه چون به حدی معدم حساس شده که استفراغ میگیرتم-ازمایش خونم زیاد بد نبود اما وقتی به پزشک نشون دادم گفتن کبدت چربه-شدیدا مصرف انتی بیوتیکم رفته بالا که برام نگران کنندست هم بخاطر دندان درد و هم عفونت های مکرر گوشوقتی به پزشک روانپزشک مشکلاتمو میگم میگن تو وسواس جبری داری و از خودت وسواس نشون میدی... اما پزشک عزیز این همه مشکلات ربطی به وسواس من نداره و کاملا نگران کنندست...به خاطر همین تصمیمم قطعیه برای ترک قرصا... درضمن من تیکم شدید شدید نیست و حتی بعد مصرف قرصا تیک هام فقط تغییر ماهیت دادن و قبلا چشمم بود الان گردنم...روانپزشک هم گفتن صرفا مشکلت تیک نیست ولی من ترجیح میدم یه سالم جسمی باشم تا یکی که دندون نداره یا کچله یه کبدش چربه با دیابت نوع دو داره یا نود کیلوست در حالی که باید هفتاد باشه... حتی چشامم تار شده...من قبلا هم در شانزده سالگی چهار ما تحت نظر روانپزشک دیگری بودم که برام کلونازپام و هالوپریدول نوشتن...بعدش به خاطر پاره ای مشکلات داروهامو قطع کردم....و به قدری عذاب کشیدم موقع ترک که قابل وصف نیست...قطعا داروهامو ترک میکنم و به خاطر داشتن زندگی با ارامش بیشتر از تکنیک های بدون دارو میخوام استفاده کنم...روانپزشک عزیز لطفا راهنمایی کنین چجوری ترک کنم...؟؟؟و بهرین راه چیه؟؟ واقعا سلامتیم در خطره....