بازگشت به لیست سوالات
پ.ب
عنوان :

سایکوپت

متخصص روانپزشکی
آیا برای سایکوپت درمانی وجود دارد؟
(تقریبا از یکسال پیش علائم سایکوپت به وجود اومدن)
(17 سالمه. فشار های روانی زیادی هم داشتم و دارم)

سلام احتمال سایکوپات کم است ممکنه مشکل دیگری باشه حتما باید توسط روانپزشک ویزیت شویدتا تشخیص داده شود.بعد راجع درمان باید نظر داد




سوالات مشابه


عوارض قرص اعصاب

سلام دکتر خسته نباشید دکتر من حدود یک ماه کوئیتیاپین 25 مصرف کردم که احساس لرزش خفیفی در بدنم حس میکردم.یه شب نصب قرص کوئیتیاپین 25،نصف قرص سیتالوپرام 10،تری فلؤپرازین رو باهم مصرف کردم که احساس سرمای شدیدی کردم بعد از مصرف.شب بعدش هم یدونه قرص ایمی پرامین و تری فلؤپرازین خوردم.کلا نامنظم همشو اینجوری خوردم. شدیدا ضربان قلب گرفتم .بی قراری شدید .دستام شدیدا میلرزید تهوع،سر درد سرگیجه این حالتام اونقدر شدید بود که نمیذاشت بخوابم. تو بدنم احساس لرزش میکنم. الان دو هفتس که هیچ قرصی نمخورم اما هنوز بی قرارم. یهوبدنم داغ میشه نفسم میگیره. فشارم میفته.سرم درد میگیره .سرگیجه شدید دارم. شبا نمتونم عمیق بخوابم.فکم یه جوری بد حرکت میکنه. تو بلع مشکل دارم کلا آرامش ندارم.دیگه خسته شدم هر چی میگذره این حالتام تموم نمیشه چیکار باید بکنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

روان

سلام خانم دکتر.من یک ماه پیش به شما پیام دادم .اگر میشه پیام هارو دوباره بخونید.برام شربت فلوکستین تجویز کردین و حدودا سه هفته است مصرف کردم و اصلا حالم خوب نیست....چکار کنم

پیگیری ادامه درمان حمله پنیک

سلام خانوم دکتر رمضانی مهریک ماه قبل گفتین که 30 روز بعد دوباره باهاتون صحبت کنم. 27 روز آسنترا مصرف کردم، الانم 40 روز هست اس سیتالوپرام مصرف می کنم. این ایام هم کنارش نصف قرص شب و نصف قرص روز از پرفنازین خوردم. (که مجوع پروسه درمانم تا الان شده 67 روز)این 30 روز وضعیت معده م خوب بوده سنگینی سینه هم ندارم دیگه غم باد هم دیگه ندارم. نیاز به آلپرازولام هم پیدا نکردم.در کل حالم کاملا خوب هست به لطف شما. فقط 3،4 باری احساس حمله پنیک داشتم که کاملا خفیف بود و قابل اعتنا نبود شایدم اشتباه کردم و چیزی نبوده! این ایام روزه هم گرفتم و هیچ مشکلی نبود.سپاس فراوان

تربیت کودک

سلام دکتر جان نمیدونم چجوری بگم،اعصابم خیلی خورده،زندگیم رو اونجوری که میخوام نمیتونم داشته باشم ما خونه ایی زندگی میکنیم که مادرشوعر و خواهرشوهرم هم توش هستن،از اونجایی که بچه کوچیک دارم،اصلا نمیتونم اونجوری که میخوام بزرگش کنم شوهرم تنبل هست توی بحث بچه،از اونجایی که بچه بهش گیر نده که باهام بازی کن میره فوری بچه رو میذاره پایین بعد خودش میاد بالا،یا خودش پایینه بچه بالا،شده توی روز نیم ساعت خونه بوده،یا حتی میگه شبها بخوابونش بعد من میام،شده تا ساعت 1این پایین بود و توی خونه فقط اومده شام خورده نیم ساعت بوده بعد رفته هنش باهم بحث داریم که من یه خانواده سه نفره میخوام ولی کو گوش شنوا،بازم یا بچه ام هست یا همسرم دوتاشون رو باهم ندارم،واقعا سر این مسئله خیلی سرد شدم میگم بهش میگه خسته ام بهم گیر میده حوصله ندارم

مشاوره زندگی

سلام.وقتتون بخیر.نماز روزتون قبول باشه.29 سالمه.8 مرداد 98 عروسی کردیم.17 شهرویور 96 عقد.3 سال هم دوست بودیم.هنوز با مادرشوهرم زندگی میکنم.یعنی خونمون روبروی خونه مادرشوهرمه ولی دارن تعمیر میکنن.از بعد از عقدم خونه خالیه ولی هنوز تعمیرش تموم نشده.شوهرم مسئولیت پذیر نیس.2سال پیش اتفاقی ی قرصی پیدا کردم توو جعبه قرصایی ک باشگاه میرفت.سرچ کردم دیدم متادونه.اول مگیفت پروتینه من قبول نمیکردم .دلیل اوردم مدرک آوردم میگفت بخاطر باشگاه بدنم درد میگیره باید بخورم.خوابمو تنظیم کنه.هزارتا بهونه.هربار با خوبی باهاش حرف زدم.بعد ی مدت گفت من میفروشم فروشندم.قسم خورد.اینم بگم ب شدت عصبانی و پرخاشگره.ی مدت ی قرص دیگه ای مخورد گفت واسه باشگاه.اسمش دراگونه (قرمز)اینم سرچ کردم دیدم برا ترک اعتیاده.سیگار میدونستم میکشه.باز همین چند وقت پیش قرص دیدم توو کیفش گفت من میفروشم تا دیشب باز ی نصفه توو جیبش پیدا کردم.مطمنم میخوره.چند وقت هم هست شک کردم چیزی مصرف میکنه.توو جیبش کاغذ لول شده پیدا کردم ک دوطرفش سوخته و داخلش زرد رنگه و بد بو.پیامایی هم ک رفیقش داده بود خوندم شکم بیشتر شد.ی رفیقی هم داره ک هرچی بهش بگه انجام میده هرساعتی کارش داشته باشه میره طوری ک خودش میگه این هووته.کل فامیل فهمیدن ک ب اون رفیقش بیشتر از من اهمیت میده.همش بخاطر همین رفیقش مشکل داریم بحث میکنیم خودش قهر میکنه من اهل قهر نیستم.توی شرکت نفت ب عنوان راننده سروی سبود بخاطر اخلاق تندو بی انضباطی از کار اخراجش کردنمن تک فرزندم .قبل عید ک رفتیم بندرعباس خونه پدرم ب ی بهونه خیلی کوچیک دعوا راه انداخت منو اونجا گذاشت خودش برگشت ماهشر.بدون خدافظی از کسی.بعد 49 روز بهم زنگ زد.قول داد ک ی زندگی جدید داشته باشیم ولی برشگتم باز مثل قبله و الان این چیزارو فهمیدم دلم دیگه باهاش نیس.من خیلی دوسش داشتم.طوری بهش محبت کردم احترام گذاشتم کل خانواده همسرم عاشقمن.خودشم میدونه من خیلی دوسش دارم واسه هیمنه خیلی اذیتم میکنه.من هنوز جهیزیمو نتونستم باز کنم.از ی طرف میگم باهاش برم زیر ی سقف توو خونه خودمون شاید بهتر بشه.ولی این کارو رفتاراشو میبینم میگم نه نمیشه.برا اعتیاد هم نمیتوتم ببرمش دکتر چون میدونم حتما یجوری درست میکنه ک معلوم نشه.خیلی آدم زرنگیو دروغگویی.خیلی دروغ میگه.نه فقط ب من.به همه .بهش گفتم بریم پیش مشاوره میگه تو مریضی تو برو.کاراشو قبول نمیکنه.زیر بار هیچی نمیره.ب نظرتون باهاش ادامه بدم یا جدا بشم؟من لیسانس دارم تحصیل کرده هستم برا خودم کار میکردم حقوق داشتم بیمه داشتم.همه اینارو ول کردم بخاطرش.حتی از خانوادم 18 ساعت دورم.