بازگشت به لیست سوالات
ف.ه
عنوان :

درمان افسردگی

متخصص روانپزشکی
سلام. همسر من الان دو ماه بسیار خلق و خوش تغییر کرده. سرد مزاج شده و با یک مشاور صحبت کرده علائم افسردگی درش تایید شده. این روزها خیلی بی انگیزه است و حتی آرزوی مرگ می کنه. من کلافه شدم و نمی دونم در مواجه با اون باید چیکار کنم. لطفا راهنمایی ام کنید چه کار باید برای رویارویی با ایشون بکنم. و آیا ایشون بدون رفتن پیش دکتر میتونن دارو مصرف کنن؟ حس میکنم خودم هم دارم دچار افسردگی میشم دیگه

بیشتر الان میخواستم مشورت بدین چه کار میتونم انجام بدم که حال روحی شوم بدتر نشه و چه کارهایی نباید انجام بدم
ایشون الان نیستن و فکر میکنم راحت نیستن جلوی من یا با گوشی من تماس بگیرن. مگر اینکه به صورت جداگانه معرفی کنم شما رو بگم بهتون بعدا پیام بدن.الان بیشتر نقش خودم و وظیفه خودمو می خوام بدونم
بله الان خودم رو راهنمایی کنید به ایشون میگم جداگانه پیام بدن
پس لطفاً در مورد خودم سوال بپرسین.

خانم دکتر من شب ها خیلی بیشتر فکر و خیال میاد سراغم. هر مسئله کوچکی بین خودم و شوهرم آنقدر در نظرم بزرگ جلوه می کنه که تا مرز طلاق گرفتن در افکارم میرم و بر میگردم. البته بیشتر به حال همسرم برمیگرده. اگه خوب باشه و توجه کنه خوبم اما اگه رفتارش خوب نباشه واقعا ما امید میشم و هیچ کاری نمیتونم انجام بدم
همسر سرکارش خیلی تحت فشار. وقتی میاد یا تو گوشیه یا می خوابه. کلا خوابش با من و پسرم بر عکسه. انگار که بخواد تنها باشه و این منو آزار میده و نمیزاره درست فکر کنم

ازتون میخوام صوت ها را یکی یکی گوش بدید و به همه ی سوال ها پاسخ بدید. متشکرم

خوابم حدود شش تا هشت ساعته
زمینه ندارم و وسواس هم نه ندارم. فقط همین فکر ارتباط خودم و همسرم بیشتر. گاهی بهش شک میکنم و اما باهاش صحبت که کردم همین بحث افسردگیشو گفت. اما فکرم از این فکر آزاد نمیشه
نه فکر آسیب زدن به خودمو ندارم.اتفاقا یک سال هست کار میکنم البته از منزل و خیلی براش امید و آرزو دارم و این افکار این مدت داره به اونم آسیب میزنه
بله پرخاشگری میکنن و اصلا نمیان صحبت کنیم. اعتماد به نفس نسبت به خودش ندارع و میگه برای کسی ارزشمند نیست.
البته من خیلی روحیه کنترل گر دارم
مثلا خرج ماهیانه باید تحت نظرم باشه
خیلی برنامه ریزی دارم و تاکید دارم روش
تموم کارهام رو می نویسم و وقتی به همسرم میسپارم مدام ازش میپرسم انجام داده یا نه
بی تفاوتی اش منو بهم میریزه. گاهی میگم از افسردگیه گاهی بهش شک میکنم. خیلی درمونده ام. این رفتارهاش در من اثرش اینه که با پسر کوچکم پرخاشگری میکنم گاهی و بعد عذاب وجدان این هم اضافه میشه به فکرهام.
شب ها خیلی خیلی این فشار بیشتره. مخصوصا توی دوران pms بیشتر هست این فکرها و در نتیجه دعواها

بله از این لحاظ کنترل گر بودن اظهار کرده خیلی ناراحته. اما خب چون کار انجام نمیشه تا پیگیری نکنم مجبورم اینکارو بکنم . مخصوصا در اصول مالی تجربه کردم که اگر برنامه ریزی نکنم من همسرم هم برنامه نمیره و عملا به سختی بر میخوریم.
نه منظورم این بود که این ناراحتی و تنشی که ایجاد شده داره من رو بی انگیزه می کنه برای کار کردن.
بله از لحاظ شک کردن حق با شماست و البته من چون نمی تونستم افسردگی رو در ایشون تشخیص بدم این موضوع در من تشدید شده بود.
سعی میکنم روش کار کنم
نه غم ناگهانی برام پیش اومده اما شادی نه . یعنی غیر عادی نبوده. در حد یه دلخوشی برای انجام یک کار در روز بوده

قرص آسنترا 50 میلی هر ظهر نصف قرص تا یک هفته
سپس هر ظهر یکی
قرص ریسپریدون یک میلی هر شب نصف قرص

در مصرف قرص هم من و هم همسرم کمی ترس داریم به همون علت هایی که گفتین. اعتیاد آور بودن و خواب آور بودنشون

توضیح دادم براتون که اینطور نیست. وابستگی و اعتیاد نمیاورند

🙏



سوالات مشابه


عادت یا تیک عصبی

سلام خانم دکتر..خسته نباشید . میبخشید من 26 سالمه. تقریبا چند سالی هست و عادت بدی دارم اونم اینکه موهای سرم رو از ریشه میکنم . البته هر چند و ق ت ی بار قسمت های مختلف سرم ناخودآگاه انتخاب میشه. ی مدت به خودم میام و میبینم خیلی زشت شدم پس میگم دیگه رعایت میکنم ولی بعد از یکی دوهفته باز شروع میشه. دیگه دارم اذیت میشم. لطفا ی راهی جلو پام بگذارید .بینهایت از وقتی که برام میذارید ممنونم.

اعصاب

با سلام بنده نظامی هستم مدتی است که بسیار فکر میکنم و طوری که انگار با کسی درحال درگیری هستم شخصی که دیده نمیشود و درون من است من رووادار به کارهایی که نمیخوام میکنه البته از قبل بوده ولی من بهش مسلط بودم ولی باتوجه به شرایط الانم که کارم با مردمه و عصبی میشم اختیارش از دستم بیرون امده از بس منو با سوالاش و خواسته هاش درگیر میکنه مجبور میشم باخودم یا درذهنم باهاش حرف بزنم حدود شش ماه قبل از بس باخودم یا همون صدایی که از ذهنم میاد و بهم راههای خلاف و بیرون از قاعده چه در کار و چه در زندگی میده بهم غلبه کرد وباعث شد که شش ماه سرکار نرم دوماه در بیمارستان اعصاب بستری بودم چند مرتبه ای سی تی شدم کمی بهتر شدم نمیتونم با اطرافیانم ا تباط برقرار کنم گوشه گیر شدم خیلی خیلی زود از کوره در میرم ولی در محل کار بخاطر اینکه به موقعیت شغلیم اسیب نرسه تو خودم میریزم که تو تنهایییم با درگیر شدن خودم باخودم شدت پیدا میکنه ازش میترسم همش میگم شاید ی هو ی کاری دستم بده هر لحظه وثانیه رو مخمه نمیتونم تحملش کنم درگیری بیرون از محل کار زیاد دارم ولی تو اداره مجبورم خودمو اروم نشون بدم به محض امدن سرکار شدت پیدا میکنه همش میگه تو نمیتونی کار کنی خودتو بکش خود زنی کن البته دومرتبه خودکشی ناموفق تو بیمارستان داشتم کمکم کنید بگید مشکلم چیه چیکار کنم میترسم برم دکتر بگن دیونه هست من مجردم از ادامه زندگیم میترسم

مصرف دارو اس سیتالوپرام

1.2 روزانه مصرف میکنم به مدت 3 روز .پس از مصرف سر درد دارم و احساس فشار پشت چشمام .ایا قرص ادامه بدم

شکاک

سلام من و نامزدم 2ساله باهمیم و ایشون ب من شک دارن بی اعتمادیش ب منو تو رفتارا میفهمم ب تمام مردای اطرافم حس بدی دارن ب طوری ک من ناخواسته راجبشون حرف بزنم اعصبانی و پرخاشگر میشن اجازه تنها تولد رفتن و یا عروسی رفتنو ندارم بعدم ک میگم چرا میگه من ب تو اعتماد دارم ب جامعه ندارم البته از علاقش ب خودم مطمعنم ولی بیشتر از من خودشواذیت میکنه هرس میخوره احساس گناه از بامن بودن تو اعصبانیت بهش دست میده نمیخوام رابطمون خراب شه ولی نمیدونم چطور؟

روان پریشی همسرم

سلام خسته نباشید،بنده دوسال ازدواج کردم ویک پسرهم دارم خانومم هرچندماه یکبارازلحاظ رفتاری وعقلانی دچارمشک میشه به گفته خودافرادی رواطرافش میبینه ودستوراتی که بهش میدن روبدونه چون وچرااطاعت وانجام میده واکثراهم درموردمن بهش چرت وپرت میگن وایشون هم قبول میکنه خواستم راهنمای کنیدکه چکاربایدکنم ایشون نه موادمیکشه نه دارومیخوره فقط سیگارمیکشه دکترهم نمیادکه بریم. باسپاس فروان