بازگشت به لیست سوالات
پ.س
عنوان :

همسر دروغگو ،پنهان کار و معتاد

دکترای روانشناسی سلامت
سلام خانم دکتر عزیز من 25سالمه سه ساله ازدواج کردم همسرم قبل ازدواج و در یه سال بعد ادزدواج ادم بسیار صادق و صاف و ساده و پاکی بود تا اینکه از ذوسال پیش با برادرم همکار شدن و محیط کاریش عوض شد اینقدر ادم خوبی بود ک اصلا حتی لب به قلیون نمیزد.
پارسال تابستون بخاطر کار اداری که داشت تنها رفت شهرستانمون چند باری.
یه بار ک برگشت بهم گفت عزیزم میخام یه چیزی بهت بگم من مشروب خوردم
منم ک اینحور چیزا نه دیده بودم ازش نه شنیده بودم نه توقع داشتم حسابی قاطی کردم و عصبی شدم داد زدم هرچی از دهنم دراومد گفتم همسرم حالش بد شد اورژانس گفت فضار عصبی وارد شده
دیگه چیزی نگفتم کوتاه اومدم ولی بهم گفت اشتباه کرده دیگع تکرار نمیکنه دیگه چیزی نگفتم ولی اعتمادمو کامل از دست دادم مدام حواسم بهش بود دیر میکرد زنگ میزدم گوشبشو چک میکردم یه شکایی کرده بودم بهش بوی دود میداد لباساش تو ماشین عود روشن میکردن
ادامس میخورد
وقتی داداشم خونه بود به بهانه ای میرفت بیرون برمیگشت چشماش قرمز بود
تا اینکه کزونا اومد شکم به یقین تبدیل شد توخونه بود بی قرار بوذ به هربهانه ای منو میبرد خونه مامانم با داذاشم میرفتن مصرف میکردن(حشیش و گل میکشیدن)تا اینکه پدرم متوجه کاراشون شد و حسابی باهاش دعوا کردولی همچنان انکار انکار انکار گفت ثایت کنید من معتادم شاهد بیارید بعد هرچی میخواین بگیذ
خلاصه بابام گفت یا زن زو زندگی و کار تو انتخاب کن اون وقت ما همیشه کنارتیم یا ولگردی اعتیاد و تا من بفهمم تکلیف دخترمو .باز هزار جور بد بختی بهش فهموندم که چقدر با رفتاراش اذیتم کرده این مدت چقدر ازم دور شده بوده با اینکه همیشه عاشقم بود بهش گفتم بها اعتماد دارم ولی بابام بی دلیل چیزی نمیگه (من خودمو همچنان به خنگی میزدم)به هزار حرف راضی شد بره با پدرم صحبت کنه بگه زندگیشو انتخاب کرده.
حالا از اون موقع رفته سرکار
بهم احترام میزاره
محبت میکنه
چیزی بخام تهیه میکنه
هوامو داره
منم وظایف زنانه مو انجام میدم
اما همش شک دارم و حس میکنم داره دروغ میگه بازم مصرفشو شروع کرده سرکار باشه من که خبر ندارم چکار مبکنه.
وقتی خس میکنم داره مخفی کاری میکنه نمیتونم خودمو باهاش خوب بگیرم .
بارها گفتم دروغ نکو بهم باهام صادق باش
حرفام انگار تکرراری شده فقط دیشب بهم گفت درخت بی اعتمادی تو به من ایتقدر بزرگه و من زیرشم هرکاری کنم تو بی اعتمادی
خانم دکتر التماس میکتم کمک کنید نمیدونم چ رفتاری درسته چکارکنم .چحوری با همسرم رفتار کنم چجوری این شکی که تو دلمه رو از بین ببرم.
حالم خیلی خیلی بده
مطئمن نیستم اعنیادشو کنار گذاشته باشه
چون از سرکار اومد چند شب پیش دهنش بوی ادامس میداد رفت کامل صورتشو ضابون زد. و به موهاش اب زد

سلام و درود به شما دوست عزیز باعرض پوزش بابت تاخیر در جواب احساس میکنید همسرتون به چی اعتیاد داره و چی رفتارش

انتظار دارین چه کمکی بهتون بکنم

اعتیاد به گل و حشیش
بهم احترام میزاره دوستم داره
ولی دروغ میگه و پنهانکاری میکنه
من چجوری باهاش رفتار کنم
دوستش دارم اونم دوستم داره
ینی تا یه سال پیش از وقتی شناختمش ادم درست و پاک و مومنی بود
نمیدونه که میدوتم اعتیاد داره
هر ازگاهی سربسته و غیر مستقیم بهش گفتم
ولی انکار کرده
دوست دارم باهاش زندگی کنم
چون واقعا مرد خوبیه ذاتا
منم خیلی خصلت ها ی بد دارم
زیاد قهر میکنم عصبی میشم کنترل میکنم

من در مورد اعتیاد داشتنشون قضاوت نمیکنم ولی بفرض اینکه اعتیاد داشته باشه چه اسیبی میتونه به شما بزنه

اخه یه مدت از موقع قرنطینه که بیکار شد اصلل نمیتونست بشینه توخونه فکر و ذکرش شده بود چجوری منو بپیچونه بره بیرون مصرف کنه
منو میذاشت خونع مامانم سرگرم باشم میرفت 3ساعا بعد میومد هر روز به یه بهانه مثلا میرم تعمیرگاه ،میرم داداگاه،میرم کار دارم ،بعدش که برمیگشتت حالتاش یه جوری بوذ
تو این تایم از من دوری میکرد توجه نمیکرد
ازم پول قایم میکرد و میکنه
اصلا حتی یه بار منو نمیبرد بیرون تفریح
میگفت من تا خالا بهت کاری نداشتم توهم بهم کاری نداشته
اعتیاد باعث شده بود از زندگیش زنش هدفش کارش خانواده دور بشه کاملا

امکان اینکه تلفنی مشاوره بگیرین رو دارین ؟ فکر کنم بهتر میتونیم به نتیجه برسیم

الانم اگه دوباره یکم مثل سابقش شده بخاطر حرفای پدرم بود
حقیقتا هزینه شو ندارم خانم دکترجان
واسه همین مشاوره متنی رو انتخاب کردم
وگرنه میدونم تلفنتی میتونستم بهتر مشکلمو بگم

من یه راهنمایی بهتون میتونم بکنم معمولا ادمها موضوعات پنهانی رو بیشتر به سمتش کشیده میشن تا مسائلی که ازاد تر باشن و ممنوعیتی توش نباشه کمتر جذبش میشن احساس میکنم همسرتون چون ازادی نداشتن در مورد خوردن مشروب و با یک بحث جدی مواجع شد ناخوداگاه ترس از واکنش شما و ناخوداگاه لذت پنهانی کاری وسوسه شون میکنه که به سمتش کشیده بشن شما میتونید در این مورد کاملا بی تفاوت رفتار کنید

میشه بگید ب تفاوت به چه صورت؟
و اینکه با خودش در طول روز و زندگی چجوری برخورد کنم
که نه به قول خودش اویزونش باشم نه از مت زده بشه

وقتی میگم بیتفاوت منظور نقش بازی کردن نیست اینکه کلا نسبت به این موضوع واکنش اصلا نشون ندین توی ذهنتون حلش کنید با خودت حل کن که این رفتار همسرت ایا بهت اسیب میزنه اینکه یه دوره رفتارش بیتفاوت بوده انگار بیشتر دنبال نقشه برای پیچوندن شما بوده تا اینکه بخواد دوستون نداشته باشه

دقیقا مشکل خود منم
خیلی حساسم رو مسئله اعتیاد
برای همین اگه یکم از سرکار دیر بیاد میگم نکنه مصزف کرده باشه
اینکه نمیتونم خونسرد و بی تفاوت باشم
باعث شده زندگیم به اینحا کشیده بشه
بنظر شما اینکه گاها تو خونه جلوی من قلبون میکشه ؟
اگه منم باهاش همراه بشم مشکلب پیش نمیاره؟

کاش میتونستین با همسرتون پیش مشاوره چون خیلی بیشتر کمک کننده بود که ایا واقعا همسرتون اعتیاد داره یا نه و راهکارهایی که هر دوتا تون میتونید برای زندگیتون انجام بدین
چی اعتیاد طرف مقابل شما رو رنج میده حس میکنید چه اتفاقی براتون پیش میاد

امکان مشاوره رفتن نداریم خانم دکتر
هم اینکه هزینه خیلی بالاست

چه راهکاری به ذهن خودتون میاد که بتونه ارومت کنه

اینکه خیالم از بابت همسرم راحت باشه
که ادم پاک و صادقی باشه مثل سابقش
طرف مواد مخدر ادمای نادرست نره
سرش به زندگیش و خونواده ش گرم باشه
اینا ارومم میکنه

امکان اینکه با همسرتون به صورت جدی حرف بزنید رو دارین

چند بار قبلا صحبت کردم ولی اصلا استقبال نمیکرد
میکفت درک نمیکنی و فلان
جدیدنا دو سه باری صحبت کردم گوش کرده خوب به حرفام
و کم کم متوجه شدم داره بهم توجه میکنه ابراز علاقه میکنه حواسش بهم هست
ولی تو دلم همش میگم نکنه فقط برای جلب اعتماد من باشه و تظاهر باشه
حس میکنم اینجا همش مشکل از خودمه
از اعتمادم سو استفادع شده در حالبکه که خودم خبلی صاذق و رو راست بوذم
حالا همش شکاک شدم
کاش میتونستم ادم بیخیال و خونسردی باشم

پس در واقع دوست داری که خونسرد باشی تا بهتر بتونی از زندگیت لذت ببری
میتونی به همسرت اعتماد کنی و اجازه بدی دوستت داشته باشه

نمیتونم اعتماد کنم خیلی سعی کردم
همش یاد کاراش میفتم مثل سیگارا و موادی که از جیبش افتادع بوذ
فندک تو جیبش
حال خرابی ک برمیگشت خونه
بهانه های مختلفش واسه بیرون رفتن
وقتی یاد اینا میفتم حس خیلی خیلی خیلی بدی میگیرم

همچنان معتقدم کاش میشد حداقل تماس تلفنی گرفت که بشه بهتر کمک کرد بهتون

هزینه مشاور تلفنی با خود شما به چه صورته؟

هزینه های مشاوره چه حضوری و چه تلفنی یکساعت 150 هزار تومان هست




سوالات مشابه


افسردگی

سلام وقتتون بخیر خانوم دکتر.. من دختری 17 ساله هستم تقربیا میشه گفت دو سالی هست که دچار افسردگی شدم اوایل نمیدونستم و پیگیرش نبودم اما الان شدید تر شده و داره به من اسیب میزنه .. لطفا کمکم کنید

حملات عصبی

خانومم چند ماهی است خیلی شکاک شده .بعداز فوت دونفر از اقوام و دعوای من با خانومم روی دوبار دچار حمله عصبی شدید میشه .گاها دیوانه وار دوستم داره و گاها ازم متنفره

سردرد و خواب الودگی و استرس

20سال سن دارم که دوساله دچار بیماری اضطراب وافسردگی شدم و الان هم دارو های والپروات سدیم 500روزی یکی و ولبان150روزی سه تا وMatoride36روزی یه عدد مصرف می کنم مشکل من از اینجا شروع شد که چند ماهی توی خوابگاه سخت گیری و هر روز دعوای مدیر و ... و مهم تر از همه مانع رفتن ما به سالن مطالعه شدند به خاطر سو استفاده ی چند تا از هم اتاقی هام که تو اون شرایط ناخوداگاه گریه می کردم دائم تصویر همون اشخاصی که مقصر بودن تو ذهنم بود و حرف ها و توهین های مسئولان ومن سه ماه تو همین شرایط بودم تا اینکه برگشتم خونه دیدم داره خاطرات اون روز ها اذیتم می کنه دیدن افراد و مکان ها و صداها و... هر چیزی که در اون دوران دیده بودم الان دوباره دیدن و شنیدنشون خیلی حالم رو بد می کرد و دائم گریه می کردم MRIو نوار مغز و ازمایشات مربوط به کم کاری تیروئید و ... انجام دادم و برحسب نتیج اونا خلاصه برگی که هنگام ترخیص دادن فلوکستین و الانزاپین و بوسپیروکس بود و اینکه طی این 28ماه(دوره بیماری تا الان) داروهای زیادی رو مصرف کردم مثل سرترالین و پروپرانولول وپرفنازین و دلوکستین و لیتیم و مدافینیل و گاباپنتین و پرگابالین و سیتالوپرام و اس سیتالوپرام و نورتریپتیلین و همینا یادمه سال اول بیماری همزمان با اولین کنکورم بود که از دیماه 94که حالم بد بود کم کم مطالعه رو ول کردم تا دیگه از فروردین 95 کلا کنار گذاشتم علتش هم این بود که کتاب رو که باز می کردم دقیقا حال بدم رو که قبلا در هنگام تدریس یا مطالعه داشتم به یادم می افتاد و حالم بد می شد و ذهنم طوری درگیر می شد که اصلا متوجه چیزی نبودم و بی اختیار گریه می کردم تا اینکه مهر 96دوباره رفتم سراغ کتابام که طی مهر و نصف ابان استرس شدیدی من رو گرفت طوری که نشسته نمی تونستم مطالعه کنم و دائم قدم می زدم سعی می کردم بیشتر روز ها بیرون از خونه باشم و تپش قلب شدید گرفتم که تو اون موقع من والپروات سدیم و دلوکستین مصرف می کردم دوباره دارو هام رو تغییر دادم و دلوکستین حذف شد و ولبان وپروپرانولول اضافه شد تقریبا وسط های اذر ارامشم بیشتر شده بود ولی خواب زیاد نگرانم می کرد حتی تا 18 و 19 ساعت در شبانه روز هم می رسید همین طور ادامه داشت روزی بود که اصلا مطالعه نداشتم و روزایی هم بود که 7یا8ساعت مطالع داشتم دی ماه از طرفی کلی از بقیه ی رقبا عقب مونده بودم و سرعتم پایین بود و اینکه دوباره داشتم به همون مباحثی می رسیدم که تو روزهای حال بد اونا رو خونده بودم و ترس اینکه نکنه مطالع این مباحث دوباره حالم رو بد کنه باعث شد کلا دوباره ول کنم درس خوندن رو واز نیمه ی دوم اسفند (96درد هام شروع شد روز اولش کم بود که دوباره به پزشکم مراجعه کردم همون دارو هایی رو که دارم مصرف می کنم رو تجویز کردن ولی بعد ها به قدری شدید شد که روزی دو یا سه تا ایبوپروفن یا استامینوفن ومسکن های دیگه هم اروم نمی کردم یعنی بعد از خوردن مسکن چند ساعتی کسل و خواب الود می شدم و می خوابیدم دوباره سردرده شروع می شد الان هم که داره تقریبا یه ماه می گذره همونطور ادامه داره از طرفی م الان مشکلاتی تو خانوادم به وجود اومده که ناراحتی من رو چند برابر کرده طوری که شب ها تا صبح بیدارم و طول روز می خوابم و خوابم هم بریده بریده و همراه با کابوس و دائم از خواب می پرم اکثر روز ها گریه می کنم روز به روز هم که داره به کنکور نزدیک تر می شه داره حالم بدتر می شه و برای نجات از این شرایط تنها راهکارم اینه که خودم رو به خواب بزنم یعنی به نظر شما می خواد دوباره وضعیت سال دوسال قبلم برگرده؟برای سردردم چیکار کنم این همه قرص مسکن عواقبش می خواد چی بشه؟چه راهکاری می تونید به من بدید که بتونم اوضاعم را تغییر بدهم ؟نمی شه که هر سال تو کنکور شرکت کنم و همین وضعیت ادامه داشته باشه و اینکه راهکار برای وضعیت کسل بودنم؟؟نمی دونم اب سرد به صورتت بزنی و دوش اب ولرم و ورزش و هیچ کدوم حالم رو تغییر نمی ده یعنی همین که برمیگردم خونه همون کسلی و بی حوصلگی سراغم می یاد؟ واینکه والپروات سدیم برای درمان چه بیماری می باشد ؟من تا جایی که می دونستم فکر می کردم برای بیماری صرع می باشد یعنی من علائم صرع رو دارم؟!!

مشکلات اعصاب

سلام و خسته نباشید اقای دکتر... من مامانم چند وقته ک مریضه دل ضعف داره دل لرزه داره استرس داره همش بی قراره دردی چیزی نداره فقط خیلی ناتوانه خیلی هم دکتر رفته دکتر داخلی و ووو ک گفتن مشکل اعصاب شه دکتر اعصاب چن جا بردیمش ولی هیچ خوب نشده قبلا هم این مشکل رو داشته یعنی سابقه مشکل اعصاب داره ک بردیمش دکتر اعصاب یه چن روز طول کشیده خوب شده ولی این بار نزدیکه یه ماهه چهار پنج تا دکتر اعصاب بردیمش ولی خوب نشده..باتشکر

استرس و اضطراب

سلام اقای دکتر .ی سوال .من دانشجو هستم.استرس زیاد دارم .وقتی سرکلاس استادی میگ فامیلیتون چیه ب قدری استرس دارم ک لکنت زبان پیدا میکنم و درست نمیتونم فامیلیمو بگم .چند وقت خودمو کنترل کردم و خوب شدم ولی بازم اومد سراغم..ممنون میشم جواب بدین