پارسال تابستون بخاطر کار اداری که داشت تنها رفت شهرستانمون چند باری.
یه بار ک برگشت بهم گفت عزیزم میخام یه چیزی بهت بگم من مشروب خوردم
منم ک اینحور چیزا نه دیده بودم ازش نه شنیده بودم نه توقع داشتم حسابی قاطی کردم و عصبی شدم داد زدم هرچی از دهنم دراومد گفتم همسرم حالش بد شد اورژانس گفت فضار عصبی وارد شده
دیگه چیزی نگفتم کوتاه اومدم ولی بهم گفت اشتباه کرده دیگع تکرار نمیکنه دیگه چیزی نگفتم ولی اعتمادمو کامل از دست دادم مدام حواسم بهش بود دیر میکرد زنگ میزدم گوشبشو چک میکردم یه شکایی کرده بودم بهش بوی دود میداد لباساش تو ماشین عود روشن میکردن
ادامس میخورد
وقتی داداشم خونه بود به بهانه ای میرفت بیرون برمیگشت چشماش قرمز بود
تا اینکه کزونا اومد شکم به یقین تبدیل شد توخونه بود بی قرار بوذ به هربهانه ای منو میبرد خونه مامانم با داذاشم میرفتن مصرف میکردن(حشیش و گل میکشیدن)تا اینکه پدرم متوجه کاراشون شد و حسابی باهاش دعوا کردولی همچنان انکار انکار انکار گفت ثایت کنید من معتادم شاهد بیارید بعد هرچی میخواین بگیذ
خلاصه بابام گفت یا زن زو زندگی و کار تو انتخاب کن اون وقت ما همیشه کنارتیم یا ولگردی اعتیاد و تا من بفهمم تکلیف دخترمو .باز هزار جور بد بختی بهش فهموندم که چقدر با رفتاراش اذیتم کرده این مدت چقدر ازم دور شده بوده با اینکه همیشه عاشقم بود بهش گفتم بها اعتماد دارم ولی بابام بی دلیل چیزی نمیگه (من خودمو همچنان به خنگی میزدم)به هزار حرف راضی شد بره با پدرم صحبت کنه بگه زندگیشو انتخاب کرده.
حالا از اون موقع رفته سرکار
بهم احترام میزاره
محبت میکنه
چیزی بخام تهیه میکنه
هوامو داره
منم وظایف زنانه مو انجام میدم
اما همش شک دارم و حس میکنم داره دروغ میگه بازم مصرفشو شروع کرده سرکار باشه من که خبر ندارم چکار مبکنه.
وقتی خس میکنم داره مخفی کاری میکنه نمیتونم خودمو باهاش خوب بگیرم .
بارها گفتم دروغ نکو بهم باهام صادق باش
حرفام انگار تکرراری شده فقط دیشب بهم گفت درخت بی اعتمادی تو به من ایتقدر بزرگه و من زیرشم هرکاری کنم تو بی اعتمادی
خانم دکتر التماس میکتم کمک کنید نمیدونم چ رفتاری درسته چکارکنم .چحوری با همسرم رفتار کنم چجوری این شکی که تو دلمه رو از بین ببرم.
حالم خیلی خیلی بده
سلام و درود به شما دوست عزیز باعرض پوزش بابت تاخیر در جواب احساس میکنید همسرتون به چی اعتیاد داره و چی رفتارش
شما رو اذیت میکنه
انتظار دارین چه کمکی بهتون بکنم
تصمیمت برا زندگیت چیه
ینی تا یه سال پیش از وقتی شناختمش ادم درست و پاک و مومنی بود
زیاد قهر میکنم عصبی میشم کنترل میکنم
من در مورد اعتیاد داشتنشون قضاوت نمیکنم ولی بفرض اینکه اعتیاد داشته باشه چه اسیبی میتونه به شما بزنه
منو میذاشت خونع مامانم سرگرم باشم میرفت 3ساعا بعد میومد هر روز به یه بهانه مثلا میرم تعمیرگاه ،میرم داداگاه،میرم کار دارم ،بعدش که برمیگشتت حالتاش یه جوری بوذ
تو این تایم از من دوری میکرد توجه نمیکرد
ازم پول قایم میکرد و میکنه
اصلا حتی یه بار منو نمیبرد بیرون تفریح
میگفت من تا خالا بهت کاری نداشتم توهم بهم کاری نداشته
امکان اینکه تلفنی مشاوره بگیرین رو دارین ؟ فکر کنم بهتر میتونیم به نتیجه برسیم
واسه همین مشاوره متنی رو انتخاب کردم
وگرنه میدونم تلفنتی میتونستم بهتر مشکلمو بگم
من یه راهنمایی بهتون میتونم بکنم معمولا ادمها موضوعات پنهانی رو بیشتر به سمتش کشیده میشن تا مسائلی که ازاد تر باشن و ممنوعیتی توش نباشه کمتر جذبش میشن احساس میکنم همسرتون چون ازادی نداشتن در مورد خوردن مشروب و با یک بحث جدی مواجع شد ناخوداگاه ترس از واکنش شما و ناخوداگاه لذت پنهانی کاری وسوسه شون میکنه که به سمتش کشیده بشن شما میتونید در این مورد کاملا بی تفاوت رفتار کنید
وقتی میگم بیتفاوت منظور نقش بازی کردن نیست اینکه کلا نسبت به این موضوع واکنش اصلا نشون ندین توی ذهنتون حلش کنید با خودت حل کن که این رفتار همسرت ایا بهت اسیب میزنه اینکه یه دوره رفتارش بیتفاوت بوده انگار بیشتر دنبال نقشه برای پیچوندن شما بوده تا اینکه بخواد دوستون نداشته باشه
خیلی حساسم رو مسئله اعتیاد
برای همین اگه یکم از سرکار دیر بیاد میگم نکنه مصزف کرده باشه
اگه منم باهاش همراه بشم مشکلب پیش نمیاره؟
کاش میتونستین با همسرتون پیش مشاوره چون خیلی بیشتر کمک کننده بود که ایا واقعا همسرتون اعتیاد داره یا نه و راهکارهایی که هر دوتا تون میتونید برای زندگیتون انجام بدین
چی اعتیاد طرف مقابل شما رو رنج میده حس میکنید چه اتفاقی براتون پیش میاد
هم اینکه هزینه خیلی بالاست
چه راهکاری به ذهن خودتون میاد که بتونه ارومت کنه
که ادم پاک و صادقی باشه مثل سابقش
طرف مواد مخدر ادمای نادرست نره
سرش به زندگیش و خونواده ش گرم باشه
امکان اینکه با همسرتون به صورت جدی حرف بزنید رو دارین
میکفت درک نمیکنی و فلان
و کم کم متوجه شدم داره بهم توجه میکنه ابراز علاقه میکنه حواسش بهم هست
پس در واقع دوست داری که خونسرد باشی تا بهتر بتونی از زندگیت لذت ببری
میتونی به همسرت اعتماد کنی و اجازه بدی دوستت داشته باشه
همش یاد کاراش میفتم مثل سیگارا و موادی که از جیبش افتادع بوذ
فندک تو جیبش
حال خرابی ک برمیگشت خونه
بهانه های مختلفش واسه بیرون رفتن
همچنان معتقدم کاش میشد حداقل تماس تلفنی گرفت که بشه بهتر کمک کرد بهتون
هزینه های مشاوره چه حضوری و چه تلفنی یکساعت 150 هزار تومان هست
سوالات مشابه
ترسیدن کودک
سلام جناب دکتر بیدکی خسته نباشید. بنده دختری دارم دوسال و سه ماهشه الان حدود ی هفته س که احساس میکنم از ی چیزی ترسیده قبلا کامل مستقل خودش میخوابید و سرشو رو بالشش میذاشت و اگر از خواب بیدار میشد خودش دوباره میخوابید ولی الان با ی گریه عجیب خودشو میندازه تو بغل من و ازم جدا نمیشه و میگه باید تک بغلت بخوابم اگرم از خواب بیدار شه بازهم به شدت گریه میکنه میخواد تو بغلم باشه در طول روز هم مدام نزدیک من و وقتی میخواد بره تو اتاقش یا آشپزخونه یا هرجایی میگه باید یکی باهام بیاد به صداها واکنش زیاد نشون میده و اگه یدفعه صداش کنیم یا حرفی بزنیم یهو میترسه و ازجا میپره و گریه میکنه یا میگه ترسیدم قبلا اینجوری نبود البته اینم بگم جدیدا هم مریض بوده و هم دندون در آورده و البته خونه تکونی هم کردیم و وسایل خونه جاش عوض شده البته ممکنه بی ربط باشه اما خواستم همه رو بگم شاید کمکی کرد ی پسر عمه شش ساله هم داره که خیلی بی ادبه و جیغ و داد زیاد میکنه و گاهی با گرگ و تاریکی میترسوندش یا بعضی وقتا دادای شدیدی کنار گوشش میزنه که دخترم خودش میگه ترسیدم نمیدونم چیکار گنم که ترسش از بین بره و ازهمممه مهمتر خوابش دوباره درست بشه ببخشید اگر زیاد نوشتم
افسردگی و بیخوابی بعد از زایمان
با عرض سلام من 6 ماهه زایمان کردم متاسفانه چون کوچولوم کولیک و رفلاکس داشت و دایم بیقرار بود علایم افسردگی رو پیدا کردم و دائم استرس داشتم ی مدت قرص آسنترا 50 روزی نصف خوردم بهتر شدم تا اینکه به علت بیدار شدن های کوچولوم دچار بیخوابی شدم با توجه به اینکه شیر خودم رو میدم دارویی هست برا تنظیم خواب شب که به بچه هم آسیب نرسونه ؟الان چند شبه آمی تریپتیلین ده میحورم و آسنترا هم نمیخورم نه استرس دارم خوابمم خوب شده فقط نمیدونم برا بچه ضرر داره باید جایگزینش کنم یا خیر ؟
بیماری شیدایی
با سلام و احترام جناب دکتر بیدکی احتراما باستحضار میرساند که یکی از دوستان من در سال 93 دچار بیماری شیدایی شد بطوری که حس خودبزرگ بینی و خود برتری نسبت به دیگران، بدبینی، صحبت کردن زیاد داشت و از طریق پیامک های زیاد باعث مزاحمت برای دیگران میشد و حتی شایعه مرگ خود را از طریق پیامک ارسال کرد و خلاصه اینکه خانواده خود و دیگران را به تنگ آورده بود، ولی با مراجعه به روانپزشک در تهران و همچنین مراجعه حضوری به شما تحت درمان قرار گرفت و بعد از یک دوره افسرگی شدید الحمدلله بیماری رفع گردید. متاسفانه این روزها دوباره در اثر یک اتفاق ساده کمی دچار حالتهای قبلی از قبیل خود بزرگ بینی، عدم پایداری رفتار، زود عصبی شدن، صحبت کردن زیاد، وسواس زیاد، مهاجرت از دیار قرار گرفته است ولی در سطح پایین تری از سال 93 و از مراجعه به پزشک خودداری میکند. در ضمن به دستور پزشک در این مدت چند سال، نصف قرص دپاکین 500مصرف میکرده است که پزشک فرموده بود در صورت مشاهده تشدید حالتهای ایشان به مدت 10 روز قرص دپاکین 500 را کامل مصرف کنند.هم اکنون مدت 15 روز است که از مصرف دپاکین500(کامل ) میگذرد و هنوز به حالت عادی برنگشته است. سوال اینکه با توجه به امکان عدم مراجعه حضوری ایشان مصرف کامل قرص دپاکین 500 کافی می باشد؟ لطفا ارشاد بفرمایید. با تشکر
ریتالین
سلام وقتتون بخیر چند روز پیش با شما راجبه قرص ریتالین مشورت کردم و سپاس گذارم برام چند سوال دیگه پیش امد ممنون میشم بهم جواب بدین 1_ همه جا حرف از اعتیاد به قرص ریتالین هست و این منو میترسونه ، در چه صورتی این وابستگی به وجود میاد ؟ 2_ مصرف قرص را تا چه زمانی باید ادامه بدم ؟ 3_ ایا ریتالین درمانگر است ؟ یا فقط به صورت موقت عمل میکند ؟
کنترل نداشتن اعصاب
با سلام خانم دکتر جان من اولین بارم هست که با یک روانپزشک صحبت میکنم، نمیدونم اصلا درست انتخاب کردم یا باید دکتر مغز و اعصاب برم، من 33سالمه و دوفرزند یک پسر 5ساله و یک دختر 1سال و 3ماهه دارم بشدت دوستشون دارم و وابستشونم، مشکلم اینه وقتی عصبانی میشم کنترلم رو از دست میدم و بعضی اوقات که پسرم خواهرش و اذیت میکنه یا یطنتی میکنه من از کوره در میرم و میزنمش داد میزنم، چند دقیقه بعد خودم پشیمون میشم گریه میکنم اصلا دوست ندارم این کار و کنم، خیلی با خودم حرف میزنم میگم تو حق نداری مانی و بزنی تو حق نداری داد بزنی آروم باش خیلی خوب پیش میرم اما بخاطر اینکه این دوتا صبح تا شب پیشم هستن و تمون سختیشون رو دوشمه و کار خونه و... و اینکه همسرم خیلی تو بچه داری کمکم نیست باز خستگ بهم فشار میاره و از کوره در میرم عصبی میشم گریه میکنم داد میزنم نمیدونم چیکار کنم باید دارویی مصرف کنم؟ چون من به دخترم شیر هم میدم نمیدونم میتونم دارو مصرف کنم... فقط این موضوع در مورد بچه هام نیست کلن با کسی حرف بزنم بحثم بشه زود عصبی میشم دیگه نمیتونم آروم حرف بزنم فقط داد و بیداد میکنم خودم خسته شدم بیشتر ناراحتیم برای بچه هامه دوست ندارم یه مادر عصبی داشته باشن اوناهم بهمن نگاه میکنن، روشون تأثیر میذاره،،، ببخشید طولانی شد خیلی دلم پر بود و اولین بار بود برای کسی حرف میزدم.