قطعا اگه متادون بخورن بهتره.تداخل هم نداره
احتمالش هست
سوالات مشابه
در مورد لکنت پسرم
پسرم چهارساله هست و چند روزی لکنت شدیدی گرفته. چند روز پیش از ملخ ترسید. الان میخواد حرف بزنه چون لکنت گرفته عجله میکنه و هیجانی میشه به همین خاطر نمیتونه حرفشو بزنه و گریه میکنهو عصبی میشه.
پرش عضلات و ترس
سلام من مادر هستم . پسر من 9 سال دارد تک فرزند است مشکل ترس دارد همیشه ترسو بوده و حتی به تنهایی به دستشویی یا آب خوردن هم نمی تواند برود. یک ماه قبل خواب ترسناک دیده وحشت زده از خواب پریده ( خواب شیطان دیده ) بعد از آن تا 7 الی 8 روز دچار تیک پلک شده ، الان تیک پلکش تقریبا بر طرف شده ولی ترس از خوابیدن داره تا بتونه سعی میکنه نخوابه تا طلوع خورشید رو با چشم خودش تو حیاط نبینه نمیخوابه از تاریکی و شب می ترسه و تا صبح که شد و طلوع رو دید میخوابه. از موقع خواب رفتن تا بیدار شدن هر یک تا دو دقیقه دچار پرش عضلات دست و پا و سر و بدن میشه.یکبار از خواب بیدار شده و متوجه پرش دست و پاش شده و میگه پرش دست و پا اجازه به خواب رفتن رو بهم نمیده و گفتم ببرمت دکتر خوشحال شده گفته مگه دکتری هم هست که خوبم کنه؟ نترسم؟ الان ما هم تا صبح میشینیم پیشش و فشاری که بخوابه بهش نمیاریم. اتاق خواب هم گفته عوض کردیم به اصرار اون .کنجکاویش هم بالاست بعضی از فیلمهایی که میترسه هم با گوشی نگاه میکرده الان میترسه نگاه نمیکنه با انکه درسشم خوبه یکروز امتحان مجازی داشت گفتم زودی بنویس وقت امتحان تمومه یکمرتبه دچار ترس شد یک جور نفس کشید که تا چند روز نفس صدا دار می کشید که الان به صورت عادت شده براش ولی این قبل از موضوع خواب دیدنش هست کلا اگه ترس یا عجله رو تو چهره من ببینه تموم دیگه ترسیده . از قبل از نوروز هم بخاطر قرنطینه هیچ بچه ای ندیده، دلشم خیلی تنگه برای دوستاش یکی دوبار بعد از اینکه دچار مشکل شده انلاین با دوتا از دوستاش صحبت کرده. لطفا راهنمایی ام نمایید و اگر نیاز به درمان دارویی داره راهنمایی مان بفرمایید.
همسر دروغگو ،پنهان کار و معتاد
سلام خانم دکتر عزیز من 25سالمه سه ساله ازدواج کردم همسرم قبل ازدواج و در یه سال بعد ادزدواج ادم بسیار صادق و صاف و ساده و پاکی بود تا اینکه از ذوسال پیش با برادرم همکار شدن و محیط کاریش عوض شد اینقدر ادم خوبی بود ک اصلا حتی لب به قلیون نمیزد. پارسال تابستون بخاطر کار اداری که داشت تنها رفت شهرستانمون چند باری. یه بار ک برگشت بهم گفت عزیزم میخام یه چیزی بهت بگم من مشروب خوردم منم ک اینحور چیزا نه دیده بودم ازش نه شنیده بودم نه توقع داشتم حسابی قاطی کردم و عصبی شدم داد زدم هرچی از دهنم دراومد گفتم همسرم حالش بد شد اورژانس گفت فضار عصبی وارد شده دیگه چیزی نگفتم کوتاه اومدم ولی بهم گفت اشتباه کرده دیگع تکرار نمیکنه دیگه چیزی نگفتم ولی اعتمادمو کامل از دست دادم مدام حواسم بهش بود دیر میکرد زنگ میزدم گوشبشو چک میکردم یه شکایی کرده بودم بهش بوی دود میداد لباساش تو ماشین عود روشن میکردن ادامس میخورد وقتی داداشم خونه بود به بهانه ای میرفت بیرون برمیگشت چشماش قرمز بود تا اینکه کزونا اومد شکم به یقین تبدیل شد توخونه بود بی قرار بوذ به هربهانه ای منو میبرد خونه مامانم با داذاشم میرفتن مصرف میکردن(حشیش و گل میکشیدن)تا اینکه پدرم متوجه کاراشون شد و حسابی باهاش دعوا کردولی همچنان انکار انکار انکار گفت ثایت کنید من معتادم شاهد بیارید بعد هرچی میخواین بگیذ خلاصه بابام گفت یا زن زو زندگی و کار تو انتخاب کن اون وقت ما همیشه کنارتیم یا ولگردی اعتیاد و تا من بفهمم تکلیف دخترمو .باز هزار جور بد بختی بهش فهموندم که چقدر با رفتاراش اذیتم کرده این مدت چقدر ازم دور شده بوده با اینکه همیشه عاشقم بود بهش گفتم بها اعتماد دارم ولی بابام بی دلیل چیزی نمیگه (من خودمو همچنان به خنگی میزدم)به هزار حرف راضی شد بره با پدرم صحبت کنه بگه زندگیشو انتخاب کرده. حالا از اون موقع رفته سرکار بهم احترام میزاره محبت میکنه چیزی بخام تهیه میکنه هوامو داره منم وظایف زنانه مو انجام میدم اما همش شک دارم و حس میکنم داره دروغ میگه بازم مصرفشو شروع کرده سرکار باشه من که خبر ندارم چکار مبکنه. وقتی خس میکنم داره مخفی کاری میکنه نمیتونم خودمو باهاش خوب بگیرم . بارها گفتم دروغ نکو بهم باهام صادق باش حرفام انگار تکرراری شده فقط دیشب بهم گفت درخت بی اعتمادی تو به من ایتقدر بزرگه و من زیرشم هرکاری کنم تو بی اعتمادی خانم دکتر التماس میکتم کمک کنید نمیدونم چ رفتاری درسته چکارکنم .چحوری با همسرم رفتار کنم چجوری این شکی که تو دلمه رو از بین ببرم. حالم خیلی خیلی بده
استرس
سلام خسته نباشید با توجه به مصرف داروها بازم بعضی مواقع تو خواب سر درد شدید میگیرم نبوی(میگرن هم دارم و سینوزیت)استرسم یه کم بهتر شده ولی احساس میکنم یه کم افسرده شدم تازه گی ها یکی از عمه هام که جوان بود از دست دادم.احساس پوچی میکنم حتی مواقعی که بیرونم لذت نمیبرم.
اضطراب
سلام وقتتون بخیر من مدت چند سال هست که دچار سندروم روده تحریک پذیر شده ام و بعد چند سال الان از دکتر متخصص گوارش داروی مبورین 200 و کلردیازپوکساید 5 برای استرس گرفتم ولی تاثیر نداره زیاد و سابقه بیماری روماتیسم ریوی هم دارم . متاسفانه به خاطر این بیماری دچار اضطراب بیش از حد و ترس از اجتماع میگیرم و دچار استرس زیاد میشم و گوشه گیر شده ام به دلیل صدای شکم و علائم دیگه برای کنترل استرسم لطفا دارویی میدید و نظرتون رو میگید ؟