بازگشت به لیست سوالات
M.K
عنوان :

افسردگی زندگی مشترک

دکترای مشاوره
سلام من 24 سالمه و2 ساله ازدواج کردم ولی اشتباه ،ظاهرا از نظر بقیه حتی بعضی اوقات ازنظر خودم خوشبختم فقط بخاطر اینکه شوهرمو دوست دارم ولی در اصل مااصلا تفاهم نداریم چه شخصی چه خانوادگی اصلاروحیاتمون باهم جور نیست صبروتحملم تموم شده بزور دارم زندگی میکنم فقط بخاطر اینکه دوستش دارم و میترسم بذارم برم اذیت بشه ولی خب ازطرفی هم میبینم باموندنم دارم خودمو نابود میکنم توروخدا بگین چکارکنم شوهرمودوست دارم ولی اصلا باهم تفاهم نداریم جفتمون از خانواده طرف مقابلمون کینه داریم و چشم دیدنشونونداریم ولی بخاطر همدیگه بعضی اوقات رفت و امد میکنیم شوهرم بهم ازادی نمیده نه اینکه تو خونه زندانی باشم نه ازادی فکری ازادی تصمیم گیری ندارم برای همه چی اون باید تصمیم بگیره که انجام بشه یا نه اگرخانواده من دعوت کنن مهمونی با غر و لند میریم بعضی اوقاتم خودمو تنهامیفرسته ولی خانواده خودش دعوت کنن باکلی ذوق و شوق میره که منم حق اظهار نظر ندارم چون اگربگم چرااینطوری رفتار میکنی انقدر بی منطقه که دعوامون میشه
اینم بگم من پارسال یبار 3 ماه قهر کردم ومیخواستم طلاق بگیرم ولی متاسفانه نتونستم مانع احساسم بشم و برگشتم ولی ایندفعه اگر دلم راضی بشه تنهاش بذارم میخوام برای همیشه ازایران برم
ماوضع مالی خوبی نداریم بخاطر همین و بخاطر اینکه نشون بدم زن بساز و قانعی هستم (واقعا هستم) از همه خوشی هام زدم و هیچوقت درخواست هیچ چیزی نمیکنم که پول خرج نکنه(واقعادلم میسوزه پولش هدر بره)ولی انگار دارم اشتباه میکنم چون اینا هیچکدوم به چشمش نمیاد و فقط عیب های خودمو خانوادمو صبح تا شب میزنه تو سرم ولی در هر صورت نمیتونم نظر بدم چون به نظر شوهرم چرت و پرته تاکی یه ادم میتونه تحمل کنه به خانوادش توهین بشه وهیچی نگه ؟من 2 ساله تحمل کردم ولی دیگه اخرای صبرمه
توروخدا کمکم کنید چقدر بخاطر عشقم تحمل کنم؟ چقدر؟ افسردگی گرفتم ولی هیچکس نمیدونه فقط خودم میفهمم چون مثل ادم به دورا شدم همش توخونه نشستم هیچ جا دیگه نمیرم فقط صبح تاشب دارم بااحساسم میجنگم همش گریه میکنم شاید بتونم خودمو خلاص کنم

سلام خواهرم، به نظرم اول باید مراجعه به مشاور بنمایید تا مشخص شود آیا هنوز اصول مبنایی زندگی تان هنوز هم پابرجاست یا خیر، بررسی شود. بعد تصمیم گیری برای ادامه زندگی یعنی رفتن یا ماندن با شرایط مناسب.




سوالات مشابه


افسردگی

سلام وقت بخیر صدری هستم مدتی هست احساس افسردگی دارم خوشحال نیستم، همش یه جوریم، دلم می خواد یه کار کنم بهتر شم

افسردگی

سلام دکتر ،من دختر 22 ساله هستم ک دانشجوام،من مشکلات زیادی دارم مثلا 1.از همه چیز میترسم مثل مردن و اینکه قرص بخورم خفه شم،برای همین با اینکه 22 سالمه قرص تا حالا نخوردم یا جویدم که این موضوع اذیتم میکنه 2.نظر دیگران خیلی برام مهمه و اینکه اصلا نباید ناراحت بشن وگرنه من خودمو خیلی سرزنش میکنم 3.همیشه ناراحتم و آماده ی گریه کردن. 4.مشکلات کوچیک منو از ما درمیاره تا جایی ک خیلی حدی ارزو میکنم بمیرم 5.خیلی زود عصبانی میشم و خیلی به دل گیرم خیلی زیااااد 6.در برقراری ارتباط و ادامه ی صحبت خیلی مشکل دارم حتی با اعضای خانوادم هم نمیتونم صحبت کنم 7.از خودم بدم میاد و اصلا خودمو دوس ندارم و هیچ اعتماد ب نفسی ندارم 8.چندین ساله این مشکلاتو دارم و الان هم بدتر شدن.

استرس و خستگی

سلام خانم دکتر من پسری 30 ساله هستم دو ساله ازدواج کردم مشکلم اینه همیشه با کوچکترین چیز دلم میگیره استرس زیادی دارم بعد از هر کاری زود خسته میشم و کم تحملم مثلا ماشینم خرابه دوست دارم زود درست شه میرم بانک دوست ندارم وایسم با خانومم میرم خرید دوست دارم زود تموم شه میرم دکتر زود باید نوبتم شه استانه تحملم کنه و استرس هم زیاد دارم لطفا راهنمایی کنین ممنون میشم

ترک سیگار

سلام خانم دکتر برای کسی که میخاد سیگار رو ترک کنه حالا جز اون اراده ای ک باید داشته باشه باید دیگه چکار کنه ک دوباره برنگرده و این سیگار و از سرش بیوفتع ؟ تو گوگل دیدم نوشته بود باید ویتامینای A.B5.C.E مصرف کنه ینی ی مولتی ویتامین بخوره خوب میشع؟ این نیکوتینی ک از سیگار مصرف کرده ازبین میره؟ وقتایی ک عصبانی میشه سریع میره چندتا پاکت سیگار مصرف میکنه بهش میگم نکن خوب نیست میگه نمیتونم باید اروم شم نیکوتین داره بهش عادت کردم نمیتونم ترکش کنم چیکار کنم بنظرتون؟

افسردگی و پرخاشگری

سلام خانم دکتر ازینکه وقتتونو برام اختصاص میدید ممنونم.خانم دکتر من خانمی 28 ساله هستم در حال حاضر توو مرخصی زایمانم شغلم پرستاریه.دکتر پسرم 9 ماهشه بعد زایمان افسردگی زایمان گرفتم تقریبا بعد از 3 ماه یه پزشکی برام قرص سرترالین شروع کردن دوز 50 میلی گرم یه مدتی خوب بودم م شاد بودم خوش اخلاق بودم اما دوباره علائم افسردگیم برگشته احساس پوچی میکنم حس میکنپ دیگه کارامد نیستم توو خودمم توو گلوم همش بغضه دوس دارم تنها باشم فقط گریه کنم عاشق بچمم اما وقتی گریه میکنه خیلی شدید عصبی میشم سرش داد میزنم خودمو میزنم دوبارم پسرمو زدم خیلییی ناراحتم اون لحظه کنترلمو از دست میدم خانم دکتر بچم کوچیکه نمیتونم ویزیت حضوری برم ولی قبول دارم که روانم مشکل پیدا کرده .خوابم خوبه فقط شبا پسرم بیدار میشه عصبی میشم منم شیردهی ندارم شیر خشک میخوره.