بازگشت به لیست سوالات
S.I
عنوان :

مشاوره زندگی

متخصص روانپزشکی
سلام.وقتتون بخیر.نماز روزتون قبول باشه.29 سالمه.8 مرداد 98 عروسی کردیم.17 شهرویور 96 عقد.3 سال هم دوست بودیم.هنوز با مادرشوهرم زندگی میکنم.یعنی خونمون روبروی خونه مادرشوهرمه ولی دارن تعمیر میکنن.از بعد از عقدم خونه خالیه ولی هنوز تعمیرش تموم نشده.شوهرم مسئولیت پذیر نیس.2سال پیش اتفاقی ی قرصی پیدا کردم توو جعبه قرصایی ک باشگاه میرفت.سرچ کردم دیدم متادونه.اول مگیفت پروتینه من قبول نمیکردم .دلیل اوردم مدرک آوردم میگفت بخاطر باشگاه بدنم درد میگیره باید بخورم.خوابمو تنظیم کنه.هزارتا بهونه.هربار با خوبی باهاش حرف زدم.بعد ی مدت گفت من میفروشم فروشندم.قسم خورد.اینم بگم ب شدت عصبانی و پرخاشگره.ی مدت ی قرص دیگه ای مخورد گفت واسه باشگاه.اسمش دراگونه (قرمز)اینم سرچ کردم دیدم برا ترک اعتیاده.سیگار میدونستم میکشه.باز همین چند وقت پیش قرص دیدم توو کیفش گفت من میفروشم تا دیشب باز ی نصفه توو جیبش پیدا کردم.مطمنم میخوره.چند وقت هم هست شک کردم چیزی مصرف میکنه.توو جیبش کاغذ لول شده پیدا کردم ک دوطرفش سوخته و داخلش زرد رنگه و بد بو.پیامایی هم ک رفیقش داده بود خوندم شکم بیشتر شد.ی رفیقی هم داره ک هرچی بهش بگه انجام میده هرساعتی کارش داشته باشه میره طوری ک خودش میگه این هووته.کل فامیل فهمیدن ک ب اون رفیقش بیشتر از من اهمیت میده.همش بخاطر همین رفیقش مشکل داریم بحث میکنیم خودش قهر میکنه من اهل قهر نیستم.توی شرکت نفت ب عنوان راننده سروی سبود بخاطر اخلاق تندو بی انضباطی از کار اخراجش کردنمن تک فرزندم .قبل عید ک رفتیم بندرعباس خونه پدرم ب ی بهونه خیلی کوچیک دعوا راه انداخت منو اونجا گذاشت خودش برگشت ماهشر.بدون خدافظی از کسی.بعد 49 روز بهم زنگ زد.قول داد ک ی زندگی جدید داشته باشیم ولی برشگتم باز مثل قبله و الان این چیزارو فهمیدم دلم دیگه باهاش نیس.من خیلی دوسش داشتم.طوری بهش محبت کردم احترام گذاشتم کل خانواده همسرم عاشقمن.خودشم میدونه من خیلی دوسش دارم واسه هیمنه خیلی اذیتم میکنه.من هنوز جهیزیمو نتونستم باز کنم.از ی طرف میگم باهاش برم زیر ی سقف توو خونه خودمون شاید بهتر بشه.ولی این کارو رفتاراشو میبینم میگم نه نمیشه.برا اعتیاد هم نمیتوتم ببرمش دکتر چون میدونم حتما یجوری درست میکنه ک معلوم نشه.خیلی آدم زرنگیو دروغگویی.خیلی دروغ میگه.نه فقط ب من.به همه .بهش گفتم بریم پیش مشاوره میگه تو مریضی تو برو.کاراشو قبول نمیکنه.زیر بار هیچی نمیره.ب نظرتون باهاش ادامه بدم یا جدا بشم؟من لیسانس دارم تحصیل کرده هستم برا خودم کار میکردم حقوق داشتم بیمه داشتم.همه اینارو ول کردم بخاطرش.حتی از خانوادم 18 ساعت دورم.

چجوری مجبور ب درمان کنم؟قبول نمیکنه ک چیزی مصرف میکنه.چجوری راضیش کنم باهام بیاد پیش مشاوره؟اگه خونمون جدا بشه مسئولیت پذیریش بیشتر نمیشه؟چجوری راضیش کنم از رفیقاش دست بکشه؟فروش مواد مخدر انجام نمیده.برا اینکه من گیر ندم چرا میخوری میگه میفروشم. من اعصابم وقتی میبینم همش پیش همین رفیقشه ک اونو ب من ترجیح میده اون وقت بهم میریزه خیلی عصبی و ناراحت میشم تا گریه نکنم آروم نمیگیرم.وقتو بی وقت اگه بهش زنگ بزنه میره پیشش.هرکاری میخواد انجام بده باید ب همسر من زنگ بزنه.این موضوع خیلی منو ناراحت میکنه.مثلا من اگه ی خریدی چیزی داشته باشم باید چندبار ازش درخواست کنم.آخرشم با اخم و بداخلاقی باید برا من وقت بذاره.
اوایل عقد خیلی خوب بود.خیلی.حتی مسافرت هم ک میریم خیلی اخلاقش خوبه.یعنی تا چند وقت پیش خیلی خوب بود.الان ب شدت پرخاشگره.اصلا باهاش نمیتونم حرف بزنم.همش میگه گیر میدی یا میگه غر میزنی.حرفام براش هیچ اهمیتی نداره.الانم هرروز هفته ما 6 روزشو بخاطر همین رفیقش قهریم.این قهر کردنا این رفتارا ک الویت زندگیش اونه منو خیلی اذیت میکنه

مشکل اینجاس ک من خیلی روش حساس شدم.بخاطر کارایی ک کرده.درخواست ک میگم و ازش چیزی بخوام برام ارزش قائل نیس.با زبون خوش با مهربونی باهاش حرف میزنم.ولی اهمیت نمیده.بدون اینکه بخوام تیکه بندازم.یا بخوام دوستشو مثال بزنم.خانوادش هیچ حرفی بهش نمیزنن.چون میدونن دادوبیداد میکنه یجورایی ازش میترسن.با اینکه میبینن و همه حقو ب من میدن ولی هیچکی کاری نمیکنه

خیلی روم تاثیر گذاشته.طوری ک حتی موقع خواب همش فکر میکنم طرف جلوم وایساده من دارم هرچی دلم میخواد بهش بگم.اینقد باید توو ذهنم بهش حرف بزنم تا ذهنم خسته بشه.ی مدت قشنگ بیخیال شدم.اصلا کاری نداشتم بهش.حتی براشون کیک درست میکردم میبرد.ولی هیچ فایده ای نداره.خودش اصلا قبول نمیکنه ک کاراش درست نیس یا منو اذیت میکنه.همش میگه تو آدم نیستی.تو باید خودتو درست کنی.خیلی آدم مغروریه.من باید چیکار کنم ک یکم بترسه و تغیر بده توو رفتاراش.چون تا الان اینطور بوده ک جروبحث میکردیم خودش قهر میکرد بعد چند روز دوباره خودش میاد طرفم.یعنی مهم نیس من هرکاری بکنم زنم 2روز سرسنگین میمونه بعدش دوباره یادش میره.من باید چه رفتاری داشته باشم؟تا الان 2،3باری ک دعوای جدی داشتیم همش میگفت زنگ میزنم خانوادت بیان ببرنت.برو پیش خاموادت هروقت آدم شدی تونستی زندگی کنی بیا.

بعضی اوقات ک خیلی اذیتم میکنه ناراحت میشم آره.
نه وسواسیت ندارم

نه غیرطبیعی ندارم.کلا آدم شادو سرزنده ای بودم.ولی الان اصلا مثل قبل نیستم.تموم احساساتمو روحیه شادی ک داشتم دیگه ندارم

دقیقا همینطوره.هرکاری میخواد میکنه میگه نهایتش 2تا غره.همین رفتارو نیمدونم باید چیکار کنم؟چطوری رفتار کنم؟اون خیالش از من راحته
آخه همه مسائل زندگیمون ب اون ربط داره.هرروز توو زندگیمونه.

قرص سرترالین 50 میلی هفته اول هر روز شب نصف قرص
سپس هر شب یکی

ممنون میشم کمکم کنین ک کمتر بهش فکر کنم یا حساسیت ب خرج بدم نسبت بهش.چیکارا کنم؟

عوارضی چیزی نداره؟من قرص ال دی هم میخورم
خیلی باهاش سرسنگین میشم بخاطر همین کاراش ولی روش اثر نداره.خودش بیشتر میره توو قیافه.بهش میگم با خوبی و خوشی میگم ک تو کارات درست نیست.ولی تا الان تاثیر نداشته

ممنونم دستتون درد نکنه
چجوری با چه روشی راضیش کنم باهام بیاد بریم پیش مشاوره؟بهش ک میگم میگه تو مریضی تو برو من مشکلی ندارم.میگم برا زندگیمون ک خوب باشه میخوایم بریم.برا هردومون خوبه ولی نمیاد

من خیلی دوسش داشتم و هنوزم دارم.از اینایی هم نیستم ک با کوچکترین مشکلات جا بزنم.ولی خودش باید بخواد.من تا کی میتونم تحمل کنم ولی خودش نخواد.نمیشه همش من سعی کنم برا زندگی.باید 2طرفه باشه.الان ک شک ب اعتیادش دارم و خودش زیر بار نمیره برا رفتن زیر ی سقف باهاش دودل شدم.خانوادم بعد ازاون ماجرایی ک بهمن ماه منو گذاشت بندرو خودش رفت بهم گفتن ک این مرد زندگی نیس.حتی خانواده خودش میگفتن بلاکش کن تا یکم آدم بشه.یا از کسایی ک توو زندگیمون بودن و درجریان بودن بهم میگفتن ک تحصیل کرده ای خانوادت پشتت ما ک هردفعه اومدیم شما قهر بودین این زندگی چه فایده ای برات داره.یجورایی میگفتن ازش جدا بشو.چون نه تحصیلات داره نه اخلاص داره نه کار داره هیچی نداره.ولی با این حال من موندم ب پاش.محبت میکنم همه کاری براش میکنم ولی ب چشمش نمیاد

واکنش جدی منظورتون چیه؟بیشتر از 49 روز ک بهش زنگ نزدم و خودش سراغمو نگرفت و ازم خبری نداشت؟بعد 3 ماه اومد دنبالم بجای اینکه بخواد درست باشه باز مثل قبل یا بدتره.سابقه نداشت من 1 روز بهش زنگ نزنم اس ندم.بخدا 49 روز بهش نه زنگ زدم نه اس.یعنی نباید میترسید شاید منو از دست بده؟همین پریروز باز سر رفیقش ک بحث کردیم میگه باید زنگ بزنم تکلیفتو مشخص کنم.پس این آقا هنوز هنوزم از اینکه منو نداشته باشه نمیترسه

حالا ک برگشتم چی؟قرار بود سر 1 هفته بریم توو خونه خودمون ولی نزدیک 1 ماه شده نرفتیم.ی دایی داره ک آدم فهمیده و منطقیه بهش گفتم ک منو محسنو بگه بیایم جلو اون بشینیم حرف بزنیم.جلو خانوادش نمیشه چون همش دادوبیداد میکنه.ببینم میخواد چیکار کنه برا زندگیمون.تصمیمش چیه و ی بزرگتری هم پیشمونه.ب نظرتون انجام بدم این کارو؟اگه باز نتیجه نداد ک ب خانوادم بگم زنگ بزنن جدی صحبت کنن.ولی راجعبه اعتیادو شک کردم ب مواد نمیخوام صحبت کنم پیش داییش




سوالات مشابه


افسردگی

سلام وقت بخیر صدری هستم مدتی هست احساس افسردگی دارم خوشحال نیستم، همش یه جوریم، دلم می خواد یه کار کنم بهتر شم

افسردگی

سلام دکتر ،من دختر 22 ساله هستم ک دانشجوام،من مشکلات زیادی دارم مثلا 1.از همه چیز میترسم مثل مردن و اینکه قرص بخورم خفه شم،برای همین با اینکه 22 سالمه قرص تا حالا نخوردم یا جویدم که این موضوع اذیتم میکنه 2.نظر دیگران خیلی برام مهمه و اینکه اصلا نباید ناراحت بشن وگرنه من خودمو خیلی سرزنش میکنم 3.همیشه ناراحتم و آماده ی گریه کردن. 4.مشکلات کوچیک منو از ما درمیاره تا جایی ک خیلی حدی ارزو میکنم بمیرم 5.خیلی زود عصبانی میشم و خیلی به دل گیرم خیلی زیااااد 6.در برقراری ارتباط و ادامه ی صحبت خیلی مشکل دارم حتی با اعضای خانوادم هم نمیتونم صحبت کنم 7.از خودم بدم میاد و اصلا خودمو دوس ندارم و هیچ اعتماد ب نفسی ندارم 8.چندین ساله این مشکلاتو دارم و الان هم بدتر شدن.

استرس و خستگی

سلام خانم دکتر من پسری 30 ساله هستم دو ساله ازدواج کردم مشکلم اینه همیشه با کوچکترین چیز دلم میگیره استرس زیادی دارم بعد از هر کاری زود خسته میشم و کم تحملم مثلا ماشینم خرابه دوست دارم زود درست شه میرم بانک دوست ندارم وایسم با خانومم میرم خرید دوست دارم زود تموم شه میرم دکتر زود باید نوبتم شه استانه تحملم کنه و استرس هم زیاد دارم لطفا راهنمایی کنین ممنون میشم

ترک سیگار

سلام خانم دکتر برای کسی که میخاد سیگار رو ترک کنه حالا جز اون اراده ای ک باید داشته باشه باید دیگه چکار کنه ک دوباره برنگرده و این سیگار و از سرش بیوفتع ؟ تو گوگل دیدم نوشته بود باید ویتامینای A.B5.C.E مصرف کنه ینی ی مولتی ویتامین بخوره خوب میشع؟ این نیکوتینی ک از سیگار مصرف کرده ازبین میره؟ وقتایی ک عصبانی میشه سریع میره چندتا پاکت سیگار مصرف میکنه بهش میگم نکن خوب نیست میگه نمیتونم باید اروم شم نیکوتین داره بهش عادت کردم نمیتونم ترکش کنم چیکار کنم بنظرتون؟

افسردگی و پرخاشگری

سلام خانم دکتر ازینکه وقتتونو برام اختصاص میدید ممنونم.خانم دکتر من خانمی 28 ساله هستم در حال حاضر توو مرخصی زایمانم شغلم پرستاریه.دکتر پسرم 9 ماهشه بعد زایمان افسردگی زایمان گرفتم تقریبا بعد از 3 ماه یه پزشکی برام قرص سرترالین شروع کردن دوز 50 میلی گرم یه مدتی خوب بودم م شاد بودم خوش اخلاق بودم اما دوباره علائم افسردگیم برگشته احساس پوچی میکنم حس میکنپ دیگه کارامد نیستم توو خودمم توو گلوم همش بغضه دوس دارم تنها باشم فقط گریه کنم عاشق بچمم اما وقتی گریه میکنه خیلی شدید عصبی میشم سرش داد میزنم خودمو میزنم دوبارم پسرمو زدم خیلییی ناراحتم اون لحظه کنترلمو از دست میدم خانم دکتر بچم کوچیکه نمیتونم ویزیت حضوری برم ولی قبول دارم که روانم مشکل پیدا کرده .خوابم خوبه فقط شبا پسرم بیدار میشه عصبی میشم منم شیردهی ندارم شیر خشک میخوره.