بازگشت به لیست سوالات
خ.س
عنوان :

مشکل حافظه

متخصص روانپزشکی
سلام و خدا قوت.دوستم سکته مغزی کرده بودن و عمل شدن.حالا بعد از سه ماه تقریبا به حالت عادی برگشته مگر حافظه اش.
که عدد و ارقام و اسامی افراد رو به یاد نمیاره.اسامی رو حفظ میکنه اما دوباره یادش میره.
میخواستم بدونم چه راه های طبیعی و داروهایی هست که میتونه کمک کنه بهش.
یه دنیا ممنون.

سلام.قرص های زیر کمک کننده است:
جینکوبیلوبا- نورواید- پیراستام
بهتر است جهت انتخاب داروی مناسب بیمار به پزشک مغز و اعصاب مراجعه کنند.

خیلی ممنون.تشکر.کارهایی طبیعی هست که کمک کنه؟

بله.ورزش منظم، مصرف میوه و سبزیجات تازه،تمرینات آرامسازی و ....




سوالات مشابه


اختلاف های زناشوی

اختلافات زناشوی.تازه ازدواج کردم روی بعضی از مساعل زندگی مشکل داریم و میخوام ریشه یابی بشه و مشکل حل بشه

نوجوان سرکش

سلام من یه دختر خواهر دارم که پدر ومادرش از هم جدا هستند پدرش معتاد مادرش ازدواج کرده واز ازدواجش دارای یک فرزنده -دختر خواهر من وقتی خواهرم ازدواج کرد یک مدتی پیش مادر من که مادر بزرگش هست زندگی کرد ولی چون بیشتر وقتش رو با دوستاش بیرون بود حتی چند باری بدون اطلاع با دوستاش از خونه گذاشت رفت مادر من که مادر بزرگش میشه مسئولیتش رو قبول نکرد وبه مامانش گفت که باید اون ببره پیش خودش -همسر خواهرم خیلی مرد خوب ومهربانی هست ولی همچنان خواهر من این مشکل رو با بچش داشت (اینکه با دوستاش بره و چند روز نیاد )تا اینکه دفعه اخر با دوستش که دانشجو توی شمال هست رفت شمال وگفت که دیگه خونه نمیاد -یه چند هفته ای پیش دوستش بود والان دائم خونه دوستای مختلفش هست وحتی ما دسترسی بهش نداریم فقط اینکه مثلا الان در حال حاضر می دونیم شمال هست ولی عملا زندگی مامانم وخواهرم از وقتی اون بزرگ شده واین روش رو پیش گرفته پر از استرس هست وکاری از دستشون بر نمیاد شما میگید باید چی کار کنیم چون نمی دونیم چه آینده ای براش پیش میاد با این کاراش در عین حال کاری نمی تونیم بکنیم

مشکلات خانوادگی

با سلام من دختری 17ساله ام که توی خانواده ای زندگی میکنم که همه چیز رو برای دختر عیب میدونن و من از تمام حق های عادی ای که دختر های هم سن من دارن محرومم. تو دوره ای که دخترای های هم سن هرشب پارتی های شبانه و استخر های مختلط میرن و هر ساعت و هرجایی که بخوان برن آزادن من اجازه ی بیرون رفتن ندارم همیشه خونه نشینم و حتی تا مدرسه یا بیرون رفتن با دوستام یا حتی تولد دوستامم نمیتونم برم و به خاطر این موضوع هر وقت بچه ها خواستن بیرون برن و من گفتم اجازه ندارم بهم خندیدن و منو تا حد امکان مسخره کردن . تو زمونه ای که همه دخترای هم سنم ابروها و موهاشونو رنگ کردن من حتی اجازه ی برداشتن ابروهامم ندارم و شبیه دختر قاجاری ها شدم و به خاطر این موضوع هم به شدت مورد تمسخر واقع شدم . من مجبورم چادر سرم کنم چون پدرم اجبارم میکنه . خلاصه که به شدت منو تحت محدودیت قرار دادند و این مسئله باعث افسردگی من شده .تو سنی که باید شخصیت اجتماعی من ساخته بشه و با مردم مراوده داشته باشم تا خوب این اجتماع رو بشناسم و در آینده شکست نخورم خونه نشین شدم و به دور از همه آدما یعنی آفتاب مهتاب ندیده شدم و انقد منو تحت محدودیت قرار دادند که حتی وقتی میگن بیا بریم خونه فامیلی جایی من هیچ میلی به اونجا رفتن ندارم و از آدم به دور و منزوی شدم .افسرده شدم و حالم خیلی بده دیوارهای خونه برام مثل دیوار های زندان شدن من هیچ حق انتخابی ندارم .من به شدت عاشق ساز گیتار هستم و چهار ساله دارم خواهش میکنم ک برام بگیرن و بذارن تا یادش بگیرم اما اونا معتقدن گیتار برای دختر خوب نیست حتی من خودم یه سختی پول هامو جمع کردم تا گیتار بخرم اما ازم گرفتنش و گفتن هرگز برات نمیخریم و هرروز و هرروز بیشتر دارن منو افسرده میکنن حتی منو به فکر خودکشی هم واداشته این همه محدودیت. کاش کمکم کنید زودتر چون به شدت حال بدی دارم و احتیاج به کمک کسی دارم تا خانواده ی منو از این جهل و نادانی رها کنه و این همه محدودیت رو از من برداره تا زیر بار این همه محدودیت خفه نشدم

بد دلی و شکاکی همسرم

من همسر دوم شوهرم هستم قبل از عقد 3سال دوست بودیمبعد از ازدواج خیلی اخلاقش خوب بود ولی بعد ب مرور اخلاقش تغییر کرد اصلا اجازه نمیده تنها بیرون برم حتی با خانوادمم اجازه نمیده مهمان هم ب خونمون میاد همش تهمت میزنه ک دارید باهاش لاس میزنید ب حانوادم توهین میکنه خانواده من خیلی معاشرتی هستن و رفت و امد ب خونه ی پدرم زیاده از اونجایی ام ک با پدرم شراکت کاری دارن ب حدی هست حتی نمیتونم حرف طلاق بزنم چون خواهرمم طلاق گرفته ب خاطر اعتیاد و خیانت همسرش و همش ب خواهرمم تهمت میزنه در حالی ک اصلا اهل دوستی و ... با پسرا نیست و ی تولیدی داره ک 50 نفر کار میکنن براش و هر موقع ی مردی رو جلو در میبینه ک اومده کار ببره شروع میکنه ب عذاب دادن من ب خدا من خیلی مراعات حال همسرمو میکنم ک بهتر بشه ولی نمیشه ک نمیشه خیلی خسته شدم تو خوابام همش کابوس میبینم تورو قران کمکم کنید اقای دکتر چون تنها راهی ک مونده برام خودکشیه خیلی عذابم میده

خوابالودگی

سلام وقت بخیر من 13 روز دیگه کنکور دارم به خاطر تصادف و مشکلاتی که پیش اومد نتونستم مطالعه کنم احتیاج دارم این 13 روز 20 ساعت مطالعه داشته باشم اما خواب اجازه نمیده من احتیاج به دارویی دارم مثل ریتالین فقط برای این 13 روز که بتونم بیدار بمونم تو رو خدا یه چیز معرفی کنید کل زندگیم به این 13 روز بستگی داره خیلی نگرانم لطفا :( من داروی لوتیروکسین و سرترالین 50 هر روز یه دونه میخورم ممنون میشم راهنماییم کنید خواهش میکنم میدونم قرصا عوارض داره اما این 13 روز بی نهایت مهمه برام