بازگشت به لیست سوالات
s.a
عنوان :

روانشناسی

متخصص روانپزشکی
سلام خسته نباشد


من خانمی 27 ساله هستم و متاهل . شبها هنگام خواب تمام اتفاقاتی که در روز برایم خیلی ناچیز بوده اند را، ذهنم بسط میدهد به شکلی که نمی توانم بخوابم. غمگین می شوم. و در ضمن اتفاقات و یا اختلاف نظرات و حتی ناراحتی هایی که بین من و همسرم به وجود آمده اند در گذشته نیز گاهی بر زمان حال من تاثیر می گذارد و احساس ناراحتی میکنم . احساس میکنم که دیگر نمی توانم مشکلات به وجود امده را حل کنم فرضا همسرم از زمان مجردی کارهایش را مادرش انجام میداده اکنون برایش سخت است که خودش کارهایش را انجام دهد و این امر تحملش برای من سخت است. من حساس هستم. یا فرضا اگر حرف یا کاری را مرا ناراحت کرده در گذشته انجام داده و تمام شده است گاهی به ذهنم می اید و فکر می کنم که کاری که انجام داده و مرا ناراحت کرده هیچگونه قابل جبران نیست و کاری که نباید را انجام داده. من ادمی نیستم که کینه ای باشم و یا دیر کسی را ببخشم. من خود نیز از این اخلاق بسیار ناراحت و در رنجش هستم اما راهکاری برای حل این اخلاق ندارم اگر ممکن است راهنمایی بفرمایید.


با تشکر.

شیمای عزیز این موارد که فرمودید علایم اضطراب هستند. به این تفکر چرخشی اطلاق میشود تفکر منطقی بر مبنای یک الگوریتم مشخص است که طی شما به زمینه های یک مشکل فکر میکنید بعد آن زمینه ها را به زیر شاخه هایی تقسیم کرده و برای هر یک راه حلی را مفروض میدارید بعد میپردازید به اینکه برای انجام آن راه حل چه چیزهایی لازم دارید و از این موارد چه چیزهایی دارید و چه چیزهایی را باید به دست آورید و بعد برای به دست آوردن هر کدام برنامه ریزی زمانی میکنید. ولی تفکر چرخشی مبتنی بر این است که شما به یک موضوع فکر میکنید بعد آن موضوع موضوع دیگری را به یاد شما میآورد و همینطور میچرخد و به طبع هیچ نتیجه ای بر این نوع تفکر مترتب نیست و فقط انرژی شما را تحلیل میبرد و خلق شما را افسرده میکند. این نوع تفکر غالبا ناشی از اضطراب است. در درجه اول در بازار کتابهایی هست تحت عنوان مهراتهای زندگی که از آنها مباحث هدفگذاری و مدیدریت زمان را مطالعه کنید اگر نتیجه مطلوب نبود آنگاه باید به یک رواندرمانگر مراجعه نمایید و اگر باز هم نتیجه نگرفتید باید به یک روانپزشک برای گرفتن درمان دارویی مراجعه کنید




سوالات مشابه


افسردگی

سلام وقت بخیر صدری هستم مدتی هست احساس افسردگی دارم خوشحال نیستم، همش یه جوریم، دلم می خواد یه کار کنم بهتر شم

افسردگی

سلام دکتر ،من دختر 22 ساله هستم ک دانشجوام،من مشکلات زیادی دارم مثلا 1.از همه چیز میترسم مثل مردن و اینکه قرص بخورم خفه شم،برای همین با اینکه 22 سالمه قرص تا حالا نخوردم یا جویدم که این موضوع اذیتم میکنه 2.نظر دیگران خیلی برام مهمه و اینکه اصلا نباید ناراحت بشن وگرنه من خودمو خیلی سرزنش میکنم 3.همیشه ناراحتم و آماده ی گریه کردن. 4.مشکلات کوچیک منو از ما درمیاره تا جایی ک خیلی حدی ارزو میکنم بمیرم 5.خیلی زود عصبانی میشم و خیلی به دل گیرم خیلی زیااااد 6.در برقراری ارتباط و ادامه ی صحبت خیلی مشکل دارم حتی با اعضای خانوادم هم نمیتونم صحبت کنم 7.از خودم بدم میاد و اصلا خودمو دوس ندارم و هیچ اعتماد ب نفسی ندارم 8.چندین ساله این مشکلاتو دارم و الان هم بدتر شدن.

استرس و خستگی

سلام خانم دکتر من پسری 30 ساله هستم دو ساله ازدواج کردم مشکلم اینه همیشه با کوچکترین چیز دلم میگیره استرس زیادی دارم بعد از هر کاری زود خسته میشم و کم تحملم مثلا ماشینم خرابه دوست دارم زود درست شه میرم بانک دوست ندارم وایسم با خانومم میرم خرید دوست دارم زود تموم شه میرم دکتر زود باید نوبتم شه استانه تحملم کنه و استرس هم زیاد دارم لطفا راهنمایی کنین ممنون میشم

ترک سیگار

سلام خانم دکتر برای کسی که میخاد سیگار رو ترک کنه حالا جز اون اراده ای ک باید داشته باشه باید دیگه چکار کنه ک دوباره برنگرده و این سیگار و از سرش بیوفتع ؟ تو گوگل دیدم نوشته بود باید ویتامینای A.B5.C.E مصرف کنه ینی ی مولتی ویتامین بخوره خوب میشع؟ این نیکوتینی ک از سیگار مصرف کرده ازبین میره؟ وقتایی ک عصبانی میشه سریع میره چندتا پاکت سیگار مصرف میکنه بهش میگم نکن خوب نیست میگه نمیتونم باید اروم شم نیکوتین داره بهش عادت کردم نمیتونم ترکش کنم چیکار کنم بنظرتون؟

افسردگی و پرخاشگری

سلام خانم دکتر ازینکه وقتتونو برام اختصاص میدید ممنونم.خانم دکتر من خانمی 28 ساله هستم در حال حاضر توو مرخصی زایمانم شغلم پرستاریه.دکتر پسرم 9 ماهشه بعد زایمان افسردگی زایمان گرفتم تقریبا بعد از 3 ماه یه پزشکی برام قرص سرترالین شروع کردن دوز 50 میلی گرم یه مدتی خوب بودم م شاد بودم خوش اخلاق بودم اما دوباره علائم افسردگیم برگشته احساس پوچی میکنم حس میکنپ دیگه کارامد نیستم توو خودمم توو گلوم همش بغضه دوس دارم تنها باشم فقط گریه کنم عاشق بچمم اما وقتی گریه میکنه خیلی شدید عصبی میشم سرش داد میزنم خودمو میزنم دوبارم پسرمو زدم خیلییی ناراحتم اون لحظه کنترلمو از دست میدم خانم دکتر بچم کوچیکه نمیتونم ویزیت حضوری برم ولی قبول دارم که روانم مشکل پیدا کرده .خوابم خوبه فقط شبا پسرم بیدار میشه عصبی میشم منم شیردهی ندارم شیر خشک میخوره.