بازگشت به لیست سوالات
م.ش
عنوان :

افسردگی

دکترای روانشناسی سلامت
سلام دکتر ،من دختر 22 ساله هستم ک دانشجوام،من مشکلات زیادی دارم مثلا 1.از همه چیز میترسم مثل مردن و اینکه قرص بخورم خفه شم،برای همین با اینکه 22 سالمه قرص تا حالا نخوردم یا جویدم که این موضوع اذیتم میکنه 2.نظر دیگران خیلی برام مهمه و اینکه اصلا نباید ناراحت بشن وگرنه من خودمو خیلی سرزنش میکنم 3.همیشه ناراحتم و آماده ی گریه کردن. 4.مشکلات کوچیک منو از ما درمیاره تا جایی ک خیلی حدی ارزو میکنم بمیرم 5.خیلی زود عصبانی میشم و خیلی به دل گیرم خیلی زیااااد 6.در برقراری ارتباط و ادامه ی صحبت خیلی مشکل دارم حتی با اعضای خانوادم هم نمیتونم صحبت کنم 7.از خودم بدم میاد و اصلا خودمو دوس ندارم و هیچ اعتماد ب نفسی ندارم 8.چندین ساله این مشکلاتو دارم و الان هم بدتر شدن.

سلام و درود خدمت شما دوست عزیز باتوجه به صحبتهایی که کردین و مسائلی که عنوان شد نیاز هست که شما به صورت حضوری مشاوره بگیرید چند مورد را عنوان کردین که باید بررسی و شرح حال گیری دقیق تری بشه اگر براتون امکان پذیره که به صورت حضوری شما رو دید

من تهران زندگی نمیکنم و اینکه ب خاطر شرایط کرونا میخاستم که غیر حضوری مشاوره بگیرم.شما مشاوره تلفنی انجام نمیدید؟

چرا میتونید مشاوره تلفنی هم بگیرید در صورت تمایل میتونید با این شماره تماس بگیرین و هماهنگ کنید وقت مشاوره تلفنی رو

🙏



سوالات مشابه


افسرگی

سلام من خانم 32 ساله متاهل پزشک رزیدنت زنان سال 4 تهران وهمسر 36 ساله ارتوپد مشغول گذراندن طرح،من از ساله یک به علت فشار کاری فراوان و اصرار خانواده به ادامه این رشته دچار افسردگی شدید و پر خوابی شدم و شروع به خوردن قرص مدافنیل 200BD,ونلافاکسین 75 و بوپروپون شدم و کسی هم اطلاع نداره و هر روز صبح این همه قرص میخورم،بدونه ایناهم نمی تونم ادامه بدم ،سوالم اینه این قرص ها ممکنه در دراز مدت برایه من ضرر داشته باشه؟و ممکنه علت چاقی ام هم این باشه؟

دارو

سلام آقای دکتر همسر بنده آقایی 36 ساله هستند. یه پسر 3.5 ساله هم داریم.ایشون خیلی عصبی مزاج و تندخو. خیلی زود عصبی میشن. البته پدرشون هم به همین صورت و خیلی شدیدتر عصبی و دیکتاتور بودند و تو شرایط سالمی بزرگ نشدند. به مرور در زندگی 8ساله امان کمی بهتر شدند. ولی اصلا قبول نمیکردند که به پزشک مراجعه کنند و دارو مصرف کنند. تا اینکه به دلیل گرفتگی شدید عضلات و کمر درد به دکتر ارتوپد مراجعه کردند. و به جز قرص های ویتامین و مربوط به ارتوپد ب ایشان نورتریپترین 10 شبی یک عدد برای مدت دوماه. شاید اغراق باشه ولی این دوماه زندگی ما رویایی شده بود. از آرامش ایشان من و پسرم هم خیلی آروم بودیم. و اخلاق پسرم هم تغییر کرده بود چون پدرش آروم و خوش برخورد شده بود و زود از کوره در نمیرفت. حالا میخوام بپرسم از خدمتان که آیا میشه این قرص رو ادامه بدهند؟ و کلا این قرص رو تا چه مدت میتونند بخورند؟ چون ایشون به دلیل مشغله کاری دکتر نمیرن مگر خیلی شرایطشون وخیم باشه. تا حالا چندین بار خواهش کردم برن ولی میگن فرصت ندارم. ولی راضی شده ک قرص ها رو ادامه بده. من نگران عادت کردن ب قرص ها هستم. کلا همسر من انسان خانواده دوست و زحمت کشی هستند و خیلی مسئولیت پذیر هستند.و کارشان هم مربوط جرثقیل های سقفی هست که سخت و فیزیکی هست. فقط بی مورد عصبی میشن و زود از کوره در میرن و زود پشیمون میشن. لطفا یک خانواده رو به آرامش برگردونید.

وسواس فکری

سلام آقای دکتر خسته نباشید زن 30 ساله هستم 9 سال پیش ازدواج کردم با آقایی که دو سال ونیم ازم بزرگترن و خاستگارم بودن دوست نبودیم ..از طریق یه آشنا معرفی شدن.اهل روستای همجوارمابودن.همسرم سید هست و خانوادگی اهل شادی بگو بخند.ساده و خوش اخلاق و صمیمی و راحت باهمه هستن.ولی من و خانوادم بر عکس .من آدم سنگین برخورد و باشخصیت بودم و از این راحتی اونا خوشم نمیومد همسرم نگاه های زیادی ب اطراف داره ک من بیزارم تو این 9 ساله زندگی پر از بحثو جدل داریم دوست ندارم جایی با همسرم برم هیچ جا بهم خوش نمی گذره آرامش ندارم حوصله هیچی ندارم دو تا بچه پسر دارم بزرگه 7سالشه بخاطر تنش من پسرم هم خیلی پرخاشگروبی اعصاب شده .همسرم خیلی خونسرد همش میگه نگاه من طبیعیه خب نگاه میکنم تو حسودی و مریضی . ولی آقای دکتر خانوادگی اینطورین و خانواده و فامیلای من هم اعتقاد ب حرف من دارن منظورم اینه فقط فکر من نیست یل بحث شک نیست .ولی همسرم میگن شکاکم.گوشیشون قفل برنامه های اینستا...دارن ولی به من اجازه نمیدن وقتی هم میگم قفل چرا گذاشتی میگه کار مردونست چبزای مردونست دخالت نکن .وسواس فکری شدید گرفتم بعد ازدواج .همش فکر میکنم الان بیرون با کسی هست جایی رفته داره ب نگاهش می رسه خوش میگذرونه..از گذشتش خیلی میپرسم با کیا بود چکارکرده و.... .آینده هم حتما منو می ذاره میره .پس من چرا تو زندگیش هستم بچه بزرگ میکنم با نداریاش دا م میسازم زنی هستم قانع یعنی ن ماهانه ای ن لباسی ن خرج پوشاک و آرایشگاه هیچی.فقط عید ب عید .اینم بگم چون شوهرم خیلی سفت هست تو مسائل مالی ..هزینه اینکارارونمیده در نهایت منم سکوت میکنم ..ببخشید طولانی شد آقای دکتر برای این فکرا چکارکنم خیلی دارم عذاب می کشم یبار بخاطر سردرد رفتم پیش یه روانپزشک ام ار ای گرفتم و نوار که گفتن میگرن عصبی گرفتم و بخاطر این افکار ...دارویی بهم ندادن.آقای دکتر لطفا راهنمایی کنین خدا خیرتون بده

استرس و افکار مرگ

با سلام و ووقت بخیری خدمت جناب دکتر خدمت شما عارضم یک هفته قبل از عید 98 شب ساعت 3ونیم به طور ناگهانی ب علت تپش قلب شدید از خواب یک مرتبه بلند شدم و چون اولین بارم بود با چنین مشکلی رو به رو شدم خیلی ترسیدم که حتی چند تا قرص زیر زبانی و ا س ا مصرف کردم که به علت ترس زیاد و استرس فشار خون بنده روی 20 بود و ضربان قلبم 200 تا بعد از مدتی همگی نرمال شدن ولی از اون شب به بعد هر از گاهی ترس از اینکه دوباره بیاد سراغم دوباره باعث میشد بترسم و دوباره همین مشکل برام پیش بیاد و الان که رفتم متخصص قلب مشکل نداشتم بعضی مواقع فکرم میرفت روی نقطه دیگه مثل ریه تا اینکه ریه ها هم مشکل نداشتن دوباره فکرم میزاره رو تمام بدنم که باعث میشه تمام بدنم تیربکشه یه بار پشتم یه بار شانه هام یه بار شکمم خلاصه ولی باید هم بگم که مدتی مصرف تریاک داشتم ولی الان مدت 20 روزه که نمیکشم ولی از عید که .گفتم بعضی قرص های مثل الپرازولام 1 و کلوناز پام مصرف کردم و یک باره چند وقت قطع کردم و دوباره خوردم ولی ناگفته نماند قرص کلوناز پام بهتر بود مصرف میکردم چند روز مصرف نکردم مشکلی نداشتم ولی دیروز بعداز ظهر یک عدد قرص ا س ا 80 که خوردم بعد از نیم ساعت انگار چیزی توی گلوم گیر کرده بود تا ساعت 5 صبح تا اینکه یه نصف قرص کلوناز پام خوردم خوابم برد لطفا دکتر راهنمایی بفرمایید در طول این مدت زندگیم خراب شده سپاسگزارم از صبر و متانت و بزرگواری شما

استرس به خاطر چمباتمه نزدن

سلام بنده 29سالمه آقا هستم وزن 69 کیلو قد 179 شغلم دوچرخه سازی است حدود یک سال هست که به خاطر درد زانوم به صورت چمباتمه زدن ننشستم (منظورم حالت نشستن ایرانی ها در توالت ایرانی است) وقتی توی مغازم کار میکنم و مشتریهام و مردم و دوستام و... را میبینم که گاه گاه به صورت چمباتمه میشینند خیلی ناراحت میشم احساس میکنم توی دنیا تنها ترین انسانی هستم که به صورت چمباته نمیشینم و این مشکل را دارم و هیچ کس منو دردک نمیکنه دچار استرس و سر درد میشم قلبم درد میکنه نفسام غیر منظم میشه امیدم به آینده را از دست میدم با خودم میگم چرا مردم بدون احساس ناراحتی به این شکل مینشینند ولی من نمیتونم خیلی عصبانی و ناراحت میشم تو فکر فرو میرم افسرده میشم دوست دارم برم یک گوشه تنها باشم و از مردم دور بشم دیگه حوصله معاشرت کردن و خنده و حرف زدن با مردم را از دست میدم از اینکه به خاطر این مشکل مشتری ها و دوستانم و لحظه های عمرمو از دست میدم خیلی ناراحت میشم دوس دارم هر کسی را که به صورت چمباتمه زدن میشینه را خفه کنم. من بمدت 5 ساله سابقه وسواس فکری عملی داشتم به عنوان مثال گاهی اوقات ساعتها درگیر یک کار بی معنی مثل حذف بعضی کلمات از گوشیم شدم و انواع وسواس دیگر، یک سال پیش وقتی از پزشکم شنیدم چمباتمه زدن برای غضروف زانو ضرر داره دیگه از اون موقع تا الان خودم را مجاب کنم تا هیچ وقت به صورت چمباتمه زدن ننشینم، از طرفی دیگر یک راه حل برای مشکلم یافتم با خودم عهد کردم تا سه ماه دیگر به خودم اجازه بدم تا به صورت چمباتمه زدن بشینم ولی از الان صبر و قرار ندارم و و مدام هنگام کار در مغازم این احساسات ناراحت کننده به خاطر اینکه چمباتمه نمیشینم الان باهامه، البته میتوانم به صورت چمباتمه بشینم فقط درد خفیفی دارم به خاطر همین وسواس وار به خودم اجبار کردم تا سه ماه دیگر هم به این شکل اصلا یک ثانیه هم ننشینمراه حل چیست چگونه می توانم در این مدت هم کارم را با شادی انجام بدم و هم از چمباتمه نشسنن مشتریهام عصبی نشم و صبر کنم که تا 3 ماه دیگر چمباتمه نزنم؟ عکسی هم از حالت چمباتمه نشستن فرستادم