
محمد عزیز هر کس برای خود خط قرمزهایی دارد که ریشه در مسایل عمیق دوران کودکی دارد به هر حال این هم حساسیت شماست من نمیخواهم به این موضوع وارد شوم که این حساسیت شما چقدر منطقی است البته این حساسیت ارتباط شما را با جنس مخالف در شرایط فعلی اجتماع کمی محدود و مشکل میکند شما یا باید بتوانید حساسیت خود را محدود کنید یا باید فرد دیگری را انتخاب کنید اما بدون شک روی اینکه ما با هم ازدواج میکنیم و من طرفم را عوض خواهم کرد حسابی باز نکنید شما خودتان را میتوانید عوض کنید ولی طرفتان را خیر
سوالات مشابه
افسردگی
سلام دکتر خسته نباشید. دختری هستم 30 ساله مجرد . حدود 5 سال پیش اضطراب و استرس و وسواس شدید داشتم با مراجعه به دکتر فلوکسیتین 20 و نورتریپلیتین 10 تجویز کردن که خیلی حالم خوب شد ولی ترس از برگشت بیماری 5 سال ادامه دادم > سه سال زیر نظر پزشک و دوسال خودسرانه . دیگه از وابستگیش خسته شدم . از بهمن 95 تصمیم گرفتم ورزش کنم و قرصمو قطع کنم وتا خرداد 96 حتی یه دونه هم فلوکسیتین نخوردم. حالمم خیلی خوب بود .کلینیک الومینا رفتم برای مشاوره ولی هم هزینه ش زیاد بود هم اینکه کمکی بهم نکرد. وخودم تصمیم گرفتم دیگه دارو نخورم. ولی متاسفانه وقتی یه اتفاق جدید تو زندگیم میوفته یا یه تغییر دوباره استرس همه وجودمو میگیره تموم بدنم د اغ میشه بی حوصله میشم نمیخام کسی باهام حرف بزنه همش دوسدارم بخابم گریه کنم اهنگ غمگین گوش بدم. الان دوهفته اس که اینجوری شدم و 3 کیلو کم کردم. خداروشکر مشکل خاصی توزندگیم ندارم ولی از بچه گی خجالتی بودم آروم بودم قرار گرفتن تو یه جمع جدید منو تا مرز جنون میرسونه . در صورتی که صورت زیبایی هم دارم . ولی یک درصد هم خودمو قبول ندارم . اعتماد بنفسم صفره . بخدا خسته شدم . دلم واسه خودم میسوزه . میشه راهنمایی کنید من چیکار کنم ؟ روانپزشک برم یا مغز و اعصاب ؟ الان مرگ رو به هر چیزی ترجیح میدم دیگه انگیزه ای ندارم . خواهشا جواب یه جمله ای بهم ندید . یه دنیا ممنون
استرس شدید
سلام اقای دکتر خسته نباشین دختری هستم 22 ساله حدود دوسال پیش دچار حملات پانیک شدم و به پزشک مراجعه کردم و دارو برام تجویز کردن با توجه به شرایطم دارو هایی که بهم دادن قوی بود و به شدت گیجم میکرد و واقعا هیچ بهبودی نداشتم و هم چنان مضطرب بودم دارو ها رو تا حدود سه ماه پیش ادامه دادم سه ماه پیش به خاطر گیجی و خواب الودگی ناشی از قرص ها توی تاکسی خوابم برد و اتفاق بدی برام افتاد قرص ها رو قطع کردم حالا علاوه بر استرس خیلی شدید شب ها یا نمیخوابم یا همش کابوس میبینم همش مضطربم مدام تپش قلب دارم و نفسم بند میاد بدنم میلرزه ظرف سه ماه گذشته هفت کیلو وزن کم کردم نمیدونم چیکار کنم میترسم به پزشک مراجعه کنم و دوباره دارو های خواب اور برام تجویز کنن درمانده شدم لطفا کمکم کنین باید چی کار کنم؟
خانواده
سلام منو همسرم شش ساله ازدواج کردیم و الان صاحب دو فرزندیم ولی همیشه باهم بحث و جنگ و جدال داریم من خیلی زود عصبانی میشم و هرچی بتونم بهش میگم البته این شش سال خیلی رنج وزحمت زیادی کشیدم تا تونستم کمکش کنم که خونه بسازیم و زندگی رو سر وسامون بدیم خودم کارمندم همیشه منو به خاطر کارم و ارباب رجوع هام سرزنش میکنه یه وقتایی به حرفم گوش نمیده من خودمم زودرنجم و خیلی زود از کوره در میرم همیشه باهم دعوا داریم چه توی خونه چه بیرون از خونه. لطفا منو راهنمایی کنید
فرزند
با سلام دارای یک فرزند 13 ساله پسر هستم که چند مدتی هست دارای رفتارهای تهاجمی و پرخاشگری شده حتی بعضی اوقات بی احترامی میکنه که اصلا در خانوداه ام باب نبوده است لطفا راهنمایی کنید نمیدونم تحت تاثیر گروه همسالان هست یا علایم بلوغ و... لطفا راهنمایی کنید چه برخوردی با ایشان داشته باشیم دارای ذکاوت هوشی فوق العاده هم هست با تشکر
ازدواج
با سلام و خسته نباشید. من برام یه خواستگار خوب قرار شده بیاد. تا الان تقریبا همون آدمیه که همیشه تصورشو داشتم. قرار شده که با ملاقات و اجازه خانواده ها همدیگرو دوبار ببینیم و راجب خودمون،اهدافمون و خانوادمون صحبت کنیم. کلا هر دو طرف هیچ شناختی از هم ندارن. حالا برای اون صحبتایی که قراره بکنیم من چند مورد در ارتباط با خانوادم خیلی ذهنمو مشغول کرده که چطور برای این آقا بیان کنم. من به پدرم خیلی وابستم و ازشم خیلی ممنونم، اون نبود منم به اینجا نمیرسیدم. تنها مشکلم اینه که ایشون اعتیاد دارن و تریاک مصرف میکنن. قبلا که به این موضوع فکر میکردم میگفتم اجازه نمیدم کسی به خانوادم به خاطر این موضوع حرفی بزنه چون من به خانوادم افتخار میکنم، تا اینکه برادرم هم بعد از شش ماه نامزدی طلاق گرفت و فهمیدیم اونم اعتیاد پیدا کرده و متاسفانه به بدترین نوعش(شیشه). واقعا توی این سال ها که گذشته از نظر روحی روانی خیلی بدتر شده. یه روز خوبه یه روز بده. همینجورم ریز و درشت بدهی و بی آبرویی بالا میاره. دوست ندارم این حرفو بزنم ولی متاسفانه این روزا کارها و رفتارایی داره که باعث خجالته و ممکنه به خاطر مصرف موادش باشه این رفتارا. قبلا اینجوری نبود اهل کار کردن بود،لیسانسشو گرفت. ولی بعد طلاقش.... . کلی هم تلاش کردیم براش روانشناس، روانپزشک، کمپ ترک اعتیاد، کلینیک هیچکدوم فایده نداشت.(متولد68)حالا من نمیدونم چطور این مسئله اعتیاد رو بیان کنم میدونم خودشون با ملاقات یا تحقیق متوجه میشن ولی میخوام خودمو آماده کنم که اگر فردا روزی هم شاید از خودم پرسید چه جوری جواب گو باشم.واینکه اگر پیشنهادی یا راه حلی برای خوب شدن برادرم دارید بگید ممنون میشم.