بازگشت به لیست سوالات
n.o
عنوان :

عصبانیت شدید

متخصص روانپزشکی
سلام وقت بخیر من بعداز فوت پدرم به شدت عصبی هستم تا داد نزنم و چیزی نشکونم آروم نمیشم
بیشتر عصاب خوردیامم با مادرمه
اصلا جور نیستیم

سلام وقت بخیر تسلیت میگم خدمتتون..قطعا روزهای سختی برای شما در حال گذر هست ...چه مدتی هست پدر فوت شدن ؟ چند ساله هستید ؟ متاهل یا مجرد و اینکه شغلتون چی هست؟

متشکرم
خدا عزیزانتون و براتون نگه داره
5 سالی میشه
21 ساله هستم مجرد دانشجو
الانم با کسی دوست هستم و قصد ازدواج داریم
خیلی باهم خوبیم
یعنی باهمه خوبم
بغیر از مادرم
ما تهران زندگی میکردیم تو خانواده خیلی آزاد بزرگ شدم
ولی بعد فوت پدرم اومدیم تبریز پیش خانواده مادریم
ولی متاسفانه خانواده مادریم خیلی باحجاب و مومن هستن
جور نیستم باهاشون
تو خیلی مسائل اختلاف داریم
و سر خانواده مادریم هم با مادرم اختلاف داریم
نمیدونم چرا بعد فوت پدرم
خانوادم از چشمم افتادن
با مادر و برادرم خیلی بد شدم
بااینکه هیچ تقصیری نداشتن
یه زندگی خوبی داشتیم و پدرم الکی الکی ایست قلبی کرد
چندین بار شده خواستم قرص عصاب بخورم
ترسیدم ک بعد ها عوارض ایجاد کنه
یا خیلی وقتا شده دست ب خودکشی زدم
خیلی خستم
نشد یه روز با مادرم خوب باشم
یا اون با من خوب باشه
بی احساسه
انگار بچش نیستم
دشمنشم
فقط حواسش به مادر و خانواده خودشه

ممنونم
خب شما در نوجوانی شرایط پر استرس و سختی داشتید و این موضوع به هر حال هضم این فقدان برای شما سخت بوده ..اینکه در حال حاضر ذکر میکنید فقط با مادر مشکل دارید میتونه ناشی از رفتار های انجام داده شده یا نداده توسط ایشون در قبال شما در کودکی یا نوجوانی شما باشه که به ناخودآگاه شما رفته و به تدریج باعث بروز این رفتار در شما شده ..یا شاید ناشی از برآورده نشدن انتظارات شما در اون زمان به عنوان عضو کوجیک خانواده در ان زمان بوده....به هر حال حسی که الان نسبت به این افراد دارید در کنار اینکه ذکر میکنید افکار خودکشی داشتید نشون میده افسردگی به درجاتی در شما هست که نیازمند درمان دارویی و همچنین مشاوره دارید. مصرع دارو اگر به نحو درست با تشخیص درست باشه بسیار بسیار کمک کننده هست و اینکه از عوارض قرص بترسید کاملا اشتباه هست .تبلیغات اشتباه زیادی در مورد قرص های روانپزشکی میشه ولی در عمل ما میبینیم که وقتی درمان درست برای بیمار گذاشته میشه چقد کیفیت زندگی عوض میشه و بسیاری از مشکلات بیماران برطرف میشه ...حتما حتما مراجعه حضوری به همکاران روانپزشک داشته باشید و درمان هاشون رو با جدیت ادامه بدید.ممکنه کمی زمان ببره که شما اثرات خوب درمان رو ببینید .به همین خاطر صبور باشید و درمان رها نکنید. با توجه به اینکه افکار خطرناکی در گذشته داشتید حتما حتما زودتر مراجعه کنید.در مورد ازدواج هم حتما برای مشاوره به همکاران مراجعه کنید تا ازدواج درستی داشته باشید خیلی خیلی مهمه اینکه قبل از ازدواج مراجعه داشتید باشید

دستتون درد نکنه
چشم حتما میرم
ولی من هرچی خواستم خانوادم برام تهیه کردن
حتی بعداز فوت پدرم
مادرم هیچی برام کم نذاشته
اصلا نمیدونم دلیلش چیه ک اینطوری شدم
بیشتر اختلافا سر خانوادشه که چرا ب حجاب من گیر میدن و...
شما دارو چی پیشنهاد میکنید
من تبریز زندگی میکنم
دکتر خوب جایی نمیشناسم
نمیخوامم حضوری برم
دوس ندارم

نیاز هست حتما حضوری پیش همکاران برید . روانپزشکان دانشگاه علوم پزشکی تبریز میتونید سرچ کنید حتما میتونن خیلی کمک کنن .بتون اطمینان میدم اینکه شما حضوری برای مشاوره پیش روان پزشک برید برای شما بسیار مفید خواهد بود و دید بهتری به زندگی تون میده .همه ما نیاز داریم تحت نظر یک مشاور یا روانپزشک باشیم تا بتونیم رفتارهامون رو بهتر کنترل کنیم و بتونیم آرامش بیشتری در زندگی تجربه کنیم. خیلی وقتها ی مشاوره کوتاه میتونه گره های کوری که تو زندگیمون ایجاد شده برطرف کنه
روانپزشکانی که تو زمینه روان درمانی در تبریز کار میکنن مراجعه کنید

مطمئنا اختلاف نظر در هر خانواده ای هست و شرایط شما هم در این سالها کمی سختتر از بقیه افراد بوده که ممکنه باعث اختلاف نظر های بیشتری شده باشه. قطعا عبور جامعه ما از نگاه سنتی به مدرنیته در دو نسل باعث اختلاف نظر میشه ولی قطعا شما میتونید با مشورت که از همکاران میگیرید ادامه مسیر رو با آرامش بیشتری طی کنید

چشم
دستتون درد نکنه
ممنون از لطف و راهنماییتون
ببخشید آقای دکتر امکانش نیس شما یه آرامبخش معرفی کنید

اهمیت داروهای روان پزشکی در این هست که فرد به صورت حضوری ویزیت بشه و شرایط به صورت کامل ارزیابی بشه و درمان درستی انجام بشه ...به من اعتماد کنید و ویزیت روانپزشک برید ....مطمئنا شرایط تغییر زیادی میکنه و رضایت شمارو به همراه داره ...پس از ویزیت روانپزشک من در مورد نحوه مصرف داروها بتون مشاوره میدم

دستتون درد نکنه



سوالات مشابه


قرص لوکسیم 20 وکلر دیازپوکساید

سلام دو روز پیش توولیعصر مزاحمتان شدیم این دو دارو را برای افسردگی حادم تجویز کردین ولی الان دو شب هردو رو به فاصله 5 دقیقه از هم مصرف میکنم ولی لرزو پاهام یخ میکنه وتعریق زیاد در قسمت بالا تنه وسرم دارم فک هم موقع حرف زدن درد میکنه سفت میشه

کرونا ویروس مثبت

سلام وقتتون بخیر.داداشم 5 روزه بخش ای سی یو بیمارستان امام رضا مشهد بستربه .70 درصد ریش درگیر شده .میشه زحمت بکشین ازمایشش رو میفرستم واستون بگید شرایطش چطوره .اخه بیمارستان که چیزی نمیگه نگرانیم بخدا.ممنون

افسردگی

سلام.خداقوت.یه دوره افسردگی شدید داشتم،الآن گاهی واقعا احتیاج دارم گریه ولی نمیتونم.انگار اشکم خشک شده.اینجور مواقع سعی میکنم کارایی رو انجام بدم که آرومم می کنه ولی خب گاهی واقعا نمیتونم.ممنون میشم راهنماییم کنید

اضطراب بوپروپیون

عرض سلام و ادب خانم دکتر، پسری 29 ساله ام که به دلیل اضطراب اجتماعی و افسردگی شدید و عدم تمرکز و تفکر روشن داروهای اس سیتالوپرام 10 و نورتریپتیلین 25 و اخیرا هم بوپروپیون 75 به داروهام اضافه شده (توضیح اینکه من بجز پاروکستین تمام داروهای ssri و نیز ونلافاکسین رو طی این سالها مصرف کردم که تاثیر چندانی نداشتن). سوالم خدمتتون درباره بوپروپیون هست که 13 روزه مصرف میکنم ، دو سه روز اول خلق و انرژیم رو بالا برد اما کم کم کمتر شد و الان اضطرابم بیشتر شده و مشکل یبوست پیدا کردم. بوپروپیون برای تمرکز و انرژی و بی میلی به جنس مخالف(نامزدم) برایم تجویز شد. خانم دکتر آیا این اضطراب بوپروپیون از عوارض اولیه ش هست و رفع میشه و یا اینکه مادامی که مصرف بشه اضطراب آور هست؟ نمیدانم مصرفش رو قطع کنم یا ادامه بدم چون فعلا که اضطرابم بیشتر شده.سپاس

احسااس افسردگی

با سلام من مادر یک پسر یازده ماه ام بعد دوازده سال تلاش و چندین بار ivf ناموفق با معجزه به صورت طبیعی باردار شدم اسفند 97 که فهمیدم باردارم مشهد بودم کنار مادرم خونه خودم تهران است و من در تهران کسی ندارم. بیشتر استراحت میکردم و بیرون نمیرفتم مگر برای دکتر و کارهای ضروری اول مهر 98 زایمان کردم دیگه زایمان در هفته 37و خیلی با استرس زیاد بود کلا مادر پر استرسی هستم از موقعی که پسرم بدنیا اومد تا دو ماه و نیم مشهد بودم شاید یکی دوبار تنهایی رفتم بیرون از آذر که اومدم تهران از ترس آنفولانزا شاید ماه به ماه بیرون نمیرفتیم تا اومدیم واکسن چهارماهگی تو بهمن زدیم بعدش خودم شدید مریض شدم بعد که کرونا اومد کلا خونه نشین شدم از بهمن 98 تا الان چون اینجا کسی ندارم و افردای هم که اطرافم دیدم مثل همسایه ها رعایت نمیکنن و ماسک نمیزنن من از برخورد با مردم خیلی میترسم البته واقعا این کرونا واقعا ترس داره من هر لحظه میترسم اگر اینجا ما یک کدوم مریض بشیم هیچ کس نداریم بهمون کمک کنه شوهرم رعایت میکنه ولی مثلا وقتی بهش میگم فلانی ماسک نداره باید وقتی میخوای باهاش حرف بزنی فاصله رعایت کنی با مسخره با من برخورد میکنه سعی خودش میکنه اما حرف های من براش زیاد مهم نیست الان دیگه احساس میکنم دیگه مثل یک باتری خالی شدهم الان هفت ماه که به جز شوهر و پسرم هیچ کس ندیدم دیگه واقعا حوصله بچه نداری دارم عصر ها و روزهایی که شوهرم خونه است دلم نمیخواد دیگه من به کارهای بچه برسم خیلی وابسته به گوشیم شدم همش دلم میخواد تو واتس آپ و تلفن با خانواده ام حرف بزنم همه ازم توقع دارن بدون هیچ گله و شکایتی فقط بچه داری کنم من از خونه اصلا بیرون نرفتم فقط گاهی با ماشین بیرون رفتم تنها آدمی که دیدم شوهرم بوده که اونم خیلی بهم غر میزنه خودش خیلی از گوشی استفاده میکنه ولی دائم بهم غر میزنه بابت استفاده از گوشی و حرف زدن با خانواده ام من از صبح که بیدار میشم همش مشغول کارهای خانواده ام غذا درست کردن برای خودمون و پسرم کارهای خانه حتی نمیتونم یک فیلم کامل نگاه کنم من قبل از بارداری مربی کیک و شیرینی بودم فوق لیسانس دارم 38 سالمه نمیدونم چه جوری به بقیه بفهمونم حالم خوب نیست علاوه بر تمام این احساس خستگی و افسردگی استرس و اضطراب زیادی دارم از شروع فصل پاییز و بیماری ها و کرونا میتریم اگر بچه ام مریض بشه چیکار کنم چه طوری بیرمش دکتر از طرف دیگر یک نگرانی دیگر هم دارم اونم مادرم که تنها در مشهد است مشهد خواهرم شب ها میره خوه مادرم ولی از صبح تا شب تو خونه تنهاست چون بیماری زمینه ای داره مادرم هفت ماه از خوه بیرون نرفته همش نگران مادرم هستم و اینکه نمیتونم هیچ کاری براش انجام بدم مادرم علاقه زیادی به فرزند من هم داره و خیلی دلتنگ ما شده به شخصه از فصل پاییز هم بدم میاد و از الان به خاطر نزدیک شدن به پاییز استرس گرفتم ا همسرم خیلی بهم گیر میده نمیفهمه که من دیگه نمیتونم دیگ تواناییم تموم شده تازحرف میزنم میگه من هم سختی کشیدم من تمام مسئولیت ها انجام میدم نمیگه درکت میکنم میگه منت نزار که از خونه بیرون نمیری برو از خوه بیرون ولی من از موقعی که بهمن مریض شدم نمیدونم آنفولانزا بود یا کروناو خیلی سختی کشیدم از بیرون رفتن میترسم فکر میکنم گر مریض بشم و خانواده ام آلوده کنم چیکار کنم الان تنها سرگرمی من گوشی مویابل و حرف زدن با اعضای خانواده و پخت نان و کیک است نان و کیک و شیرینی و خوارکیهای مورد نیاز خانواده در خونه درست میکنم از اینکه حوصله بچه داری و بازی کردن با فرزندم ندارم خیلی احساس بدی دارم نمیدونم باید چیکار کنم احساس ناتوانی شدیدی دارم