بازگشت به لیست سوالات
م.ک
عنوان :

اضراب و استرس و افسردگی

متخصص روانپزشکی
سلام
وقت بخیر
اسم من میثم کریمی هست و 33 سال دارم.
پیشاپیش ممنونم که این متن رو می خونید.
به مدت یازده سال هست که علائمی از افسردگی، استرس و اضطراب در من هست. هرچند دائمی نبوده و مثلا دوسال اواسط کاملا نابود شده بود و سال های دیگر هم منقطع بوده ولی برای شما که کارشناس هستید قابل درک هست که چه رنجی در این مدت متحمل شدم. میدونم که تنوع زیادی در این دست مشکلات روحی است و به همین خاطر نمی خوام که خودم با اطلاعات ناقص و مطالعات صفحات وب برای مشکل خودم اسم بگذارم و برای درمانگر پیش زمینه ذهنی ایجاد کنم.
شدت مشکل من (بجز ماه های اول آغاز و روزهایی در این میانه ها که زمانش بیشتر از یک هفته طول نکشیده) به قدری نیست که زندگی متوقف بشه برام ولی تعداد دفعات و شدت اون وقتی برام پیش میاد به قدری هست که لذت زندگی رو از من بگیره و درکی از زمان حال نداشته باشم و اجازه نده که تصمیمات مناسبی رو بگیرم.
علائم رو شرح میدم خدمتتون: یازده سال پیش در اوایل شروع با بی قراری حاد، حالت تهوع شدید، بی اشتهایی شدید، عدم وجود توان در اعضای بدن ، لرزش در اعضا، عدم تمرکز و بدبینی های ذهنی مصادف بود که با مراجعه به معالج تجربه بسیار تلخی رو داشتم که در زیر شرح میدم. چند ماه بعد این علائم ضعیف شد و تا امروز ماندگار بوده ولی همیشه و همین الان هم من فوبیای اون حالات رو دارم به نحوی که ترس از اون حالات (حتی وقتی نیستن و یا خیلی ضعیف هستن) گاها از انجام کارهای روزمره مثل خرید یک لباس، مطالعه یک کتاب و یا خندیدن به یک لطیفه من رو ناامید ودلسرد میکنه.
الان هم وقتی حالات بد (فعلا اسمی مثل افسردگی یا اضطراب براش نمیزارم تا زمنینه ذهنی ایجاد نشه) به سراغم میاد با احساس اضطراب بدون علت شروع میشه، احساس ضعف ، سردی و لرزش در دست ها و اگه حس بد قوی تر باشه در پاها رو دارم. بی میلی ، بی اشتهایی و بی ذوقی به انواع غذا و خوراکی ها رو دارم و در صورتی که حس بد قوی باشه از بوی غذاها هم بدم میاد، حالم رو بهم میزنه و یجور حساسیت غذایی پیدا می کنم. هل میشم و برخوردهام عصبی هست، صدام گرفتگی و لرزش داره و در حرف هام حالات استرس و عدم اطمینان پیداست که حاصل نگرانی شدید من هست. بیشتر از این نگرانم که نکنه از اون سطح هم بالاتر بره حال بدی که دارم و یا نگرانم از اینکه نکنه تموم نشه و مادام العمر باشه و عصبی هستم از اینکه چرا من اینجوری میشم! تاجایی که میتونستم حالات رو شرح دادم. با همین حالات که شدت اون سینوسی بوده من کارشناسی رو با وجود مشکلات مالی در شهر دیگه (همون موقع شروع این مشکل) تموم کردم استخدام شدم و کارم رو شروع کردم کارشناسی ارشد رو تموم کردم دوتا زبان خارجی یاد گرفتم و مهارت هایی برای کارهای بازاری آموختم. این ها برای من و همه کسانی که سطحشون در حد من به عنوان یک فرد متوسط اجتماع هست دستاوردهای کمی نیست ولی خب از این داشته هام به خاطر حالات درونیم لذتی ندارم واقعا، با اینکه میدونم چیز کمی نیستن. این اواسط هم یک ازدواج نا موفق در آستانه طلاق داشتم. طرف مقابل بعد یک هفته از عقد اقدام به توقیف اموال و گرفتن سکه های مهریه و دریافت نفقه کرده والان شش سال هست که ادامه داره و ظاهرا تا آخر عمر ادامه خواهد داشت چون هدف اون ها همین کسب درآمد ماهانه بوده و این موضوع هم که هر روز و هر ساعت سوهان روح هست برام.
حالا چرا این مدت رو من بدون مراجعه به درمانگر تحمل کردم دلیلش این است که اوایل که با چنین حالات عجیبی مواجه شدم و برای خودم ناشناخته بود و اطرافیانم درکی از حال من نداشتن و شدت اون هم به خاطر فشار های مداوم روانی آن روزها خیلی بیشتر بود من به دکتر مراجعه کردم و داروهایی به من دادن یکیش پروپرانولول بود برای تپش قلب که مشکل خاصی با اون نداشتم ولی بعضی از دارو هایی که متاسفانه اسمشون یادم نیست و مخصوصا یکیش که کپسول با لزوم نگهداری در یخچال بود حال من رو داغون کرد به نحوی که نمیتونم توضیحش بدم ویادآوری اون حال برام بشدت ناخوشایند هستش. داروها رو کنار گذاشتم بعد با تجربه تلخی که داشتم تو این مدت سراغ دارو،درمان و دکتر نرفتم و بدون دارو یازده سال با این حالات مبارزه کردم ولی این اواخر این حالات رو از زبان چند نفر از اطرافیان شنیدم که با مراجعه به دکتر و مصرف یک دوره دارو خوب شدن.
یکیشون خانومی بود که بعد از زایمان و فوت نوزادش افسردگی گرفته بوده و حالی که تعریف میکرد خیلی نزدیک به حالات من بود ایشان با مصرف دو ماهه داروی " تری فلوئوپرازین 1 میلی " به گفته خودشون کاملا خوب شدن همین داستان ها در من برای درمان امیدواری ایجاد کرده که خاطرات تجربه تلخ پیشین رو کنار بزارم و دست به دامان مختصصان علم روانشناسی بشم.
بنده مدرس دروس فنی و مهندسی هستم و بارها به عنوان مدرس نمونه از من تجلیل شده و به گفته مشتری ها یک کاسب نسبتا خوب در بازار هستم. نزدیکان، دوستان و خانواده هم من رو به عنوان فرد قابل اعتماد و مفید میشناسند وهمیشه بهم لطف دارند.چند جلد کتاب شعر نوشتم و نویستم چند جلد کتاب از رشته های فنی هم هستم. نمی خوام با ادامه و تشدید مشکلات روحیم این ها خراب بشه هرچند با وجود مشکل و پنهان نگه داشتن اون در درون خودم خوبی هایی که بهم در جایگاه های مختلف نسبت میدن برام لذت نداره. من عاشق تشکیل خانواده و داشتن فرزند هستم بخشی از درآمد رو صرف کودکان یتیم می کنم و همیشه برای بچه های فامیل کادو میخرم ولی با این اوضاع نمیدونم که آیا ازدواج مجدد برای من مناسب هست یا نه !؟و مخصوصا میتونم برای خودم بچه داشته باشم و... همیشه این نگرانی ها من رو شکنجه روحی می کنه.
فکر می کنم اگر حالات بد مشروح درمان دائمی و قطعی بشن همه چیز درست میشه.
اگر نیاز به مصرف دارو هست لطفا راهنمایی بفرمایید

سلام متوجه هستم که دراین مدت سرایط سختی داشتید

با قرص پروپرانولول چطور بودید؟

مشکلی احساس نکردم با اون قرص

داروی دیگری تا کنون مصرف کرده اید؟

نه .هیج داروی دیگه ای مصرف نمی کنم. تجربه دارویی همون بوده که در متن اصلی عرض کردم
ولی خب نگرانی از مصرف دارو هم از طرفی از طرفی دلیل در عدم مراجعه به پزشک بوده و بشترش هم مربوط به همون تجربه بد گذشته هست

در حال حاضر چه مشکلی بیشتر شما را آزار میدهد؟

لطفا مشکل اصلی را بیان کنید ،آنچه که شما را آزار میدهد و به علت آن مراجعه نمودید

گاهی اضطراب که بی دلیل آغاز میشه تاثیر اون در سیستم گوارش
که بیشتر با چیزی شبیه به حالت تهوع خودش رو نشون میده ,بی اشتهایی ,ترس از اینکه نتونم غذا بخورم و نظم تغذیه بهم بخوره (سیستم گوارشی نسبتا ضعیفی از اول داشتم) لرزش خفیف در دست ها و مواقع نادر در پاها, هل شدن, خستگی, بی حالی ,عدم تمرکز خمیازه های پی در پی و طولانی که موجب تعجب دیگران میشه و افسردگی که بعد از ساعاتی و یا گاها بعد از روزهایی رفع میشه و روزهای زیادی طول می کشه تا از اون حس بیام
به خاطر تجربه طولانی الان بیشتر از ترس از حالات منفی, کلافگی و از اینکه نمیزاره شاد و سرخوش باشم و مثل آدم معمولی به فعالیت روزمره برسم آزاردهنده است

تاکنون تجربه دوره هایی از تحریک پذیری و پرخاشگری که باعث ناراحتی شدید در شما شود یا دوره های شادی بی دلیل که اطرافیان متوجه این موضوع شوند را داشته اید؟

تحریک پذیری رو تا جایی که معنیش رو متوجه میشم نداشتم
پرخاشگر هم نبودم
برخودهای کم حوصله با اطرافیان داشتم و در حد توان کنترل کردم و پرخاش نداشتم هیچ وقت
شادی بی دلیل هم به یاد ندارم که داشته باشم
یک بار 5 سال پیش به مدت 1 ساعت بی دلیل شاد بودم البته دلیل داشت ولی دلیلش قوی نبود
قبل و بعد از اون حتی دلیل ها هم به زحمت منو شاد کردن

با اینکه خودم خوشم نمیاد ولی درکل شخصیت سختگیری دارم یک شرایط بایستی خیلی خوب باشه تا برای من راضی کننده باشه حالا یک سفر تا یک وعده غذا
از اولش اینجوری بودم که خب خوب نیست موجب میشه از چیزهای معمولی و عادی که خیلی ها لذت می برن من لذتی نبرم و شاد نباشم
توی ذهنم همیشه قسمت پیش گیری از خطرات و جبهه گیری برای احتیاط داشتن پررنگ بوده
ذهنم زیادی منطقی و درگیر امکان هاست
مثلا یک لطیفه که میشنوم ذهنم به دنبال این هست که آیا امکان اتفاق افتادنش هست یا نه
به خودم میگم ولش کن سخت نگیر لطیفه است اینو ساختن که فان باشه ک بخندی

همینه تو کارهای فنی موفق هستم ولی خب در مهارت زندگی کردن موفق نیستم
این جدی و درگیر منطق بودن ذهن از وقتی که یادم میاد در من بوده
اوایل موجب موفقیت در تحصیلم بود ازش راضی بودم ولی الان ازش خوشم نمیاد
و اونو مقصر شرایط پیش اومده میدونم

درصورتیکه سابقه بیماری جسمی یا مصرف مواد غیرقانونی نداشته باشید، دستور دارویی که بهتون میگم رو به صورت منظم اجرا کنید:
1-قرص سیتالو پرام 20 میلیگرم شبها نصف قرص تا 5 شب سپس یک عدد شبها.
2-قرص پروپرانولول 20میلیگرم هر 12 ساعت
هفته بعد مجددا اطلاع دهید.
3-قسمت اصلی درمان شما غیر دارویی و شامل شروع رواندرمانی حمایتی و نیز تحلیلی میباشد.

در صورتی که سوال دیگری دارید بفرمایید

بیماری جسمی نداشتم
هیچ تماسی هم با مواد صنعتی و سنتی و قرص و مشروبات الکلی و غیره نداشتم

اینکه فرمودید بخش اصلی درمان غیردارویی هست نمیدونم باید خوشحال باشم یا نگران!!؟

آیا اسم و اصطلاح تخصصی و دقیقی برای مشکلی که من دارم وجود داره؟
آیا منبعی برای مطالعه در موردش هست که کمک کننده باشه برای درمان غیر دارویی؟
کلاس, فیلم, جلسات مجازی؟
چون من ساکن تهران نیستم وگرنه حضوری برای جلسات خدمت شما یاهر متخصصی که معرفی بفرمایید میرسیدم

و اینکه آیا مصرف این دارو عوارض خاصی داره مثل حالت تهوع و یا وابستگی به مصرف!
من حاضرم دستم بشکنه ولی حالت تهوع نداشته باشم
از کودکی به خاطر گوارش و بعدشم به خاطر این مشکل همیشه فوبیای تهوع داشتم
و اینکه هرکجای این ویزیت مجازی باشیم بایستی من از توجه و حس تعهد شما به موضوع تشکر کنم

ممنونم ،ه زبان ساده تر بگم باتوجه به استرسورها(فشارهای عصبی)که در طول زندگی داشتید و این علائم مزمن هم احتیاج به درمانهای حمایتی و هم نیاز به بررسی ریشه این مشکلات دارید.در پاسخ به سوال دوم شما اختلال اضطراب منتشر و اختلال افسردگی مزمن را من در حال حاضر برای شما مطرح میکنم ولی ممکن هست با شرح حال تکمیلی و در ادامه ی فرآیند درمان به نتایج دیگری هم دست بافت.سوال سوم هر دارویی عوارض خاص شدش دارد مهم منافع دارو در مقابل مضرات آن میباشد.حتی استامینوفن ساده هم مضراتی در مقابل منافعش دارد.مهم این است اگر شما دچار تجربه ی ناخوشایندی با آن دارو شدید به پزشک اطلاع دهید تا تصمیم دیگری گرفته شود یا توضیحات لازم را به شما بدهد.
در مورد شروع رواندرمانی(درمان غیردارویی)در صورت تمایل به رواندرمانی غیرحضوری یا صوتی یا تصویری با مراجعه به کانال تلگرام یا پیج اینستاگرام اینجانب میتوانید نوبت خودرا رزرو کنید.
تلگرام:
https://t.me/Dr_Morvarid_Alishah
اینستاگرام:
instagram.com/Dr_Morvarid.Alishah

در صورت تمایل به رواندرمانی غیر حضوری به آدرس فوق رجوع کنید و جهت تعیین نوبت، به پی وی پیام دهید و در غیر اینصورت، یک هفته بعد مجددا در همین اپلیکیشن برای تنظیم مقدار دارو ها و بررسب روند بیماری اطلاع دهید.
موفق و پیروز باشید.

🙏



سوالات مشابه


افسردگی

سلام وقت بخیر صدری هستم مدتی هست احساس افسردگی دارم خوشحال نیستم، همش یه جوریم، دلم می خواد یه کار کنم بهتر شم

افسردگی

سلام دکتر ،من دختر 22 ساله هستم ک دانشجوام،من مشکلات زیادی دارم مثلا 1.از همه چیز میترسم مثل مردن و اینکه قرص بخورم خفه شم،برای همین با اینکه 22 سالمه قرص تا حالا نخوردم یا جویدم که این موضوع اذیتم میکنه 2.نظر دیگران خیلی برام مهمه و اینکه اصلا نباید ناراحت بشن وگرنه من خودمو خیلی سرزنش میکنم 3.همیشه ناراحتم و آماده ی گریه کردن. 4.مشکلات کوچیک منو از ما درمیاره تا جایی ک خیلی حدی ارزو میکنم بمیرم 5.خیلی زود عصبانی میشم و خیلی به دل گیرم خیلی زیااااد 6.در برقراری ارتباط و ادامه ی صحبت خیلی مشکل دارم حتی با اعضای خانوادم هم نمیتونم صحبت کنم 7.از خودم بدم میاد و اصلا خودمو دوس ندارم و هیچ اعتماد ب نفسی ندارم 8.چندین ساله این مشکلاتو دارم و الان هم بدتر شدن.

استرس و خستگی

سلام خانم دکتر من پسری 30 ساله هستم دو ساله ازدواج کردم مشکلم اینه همیشه با کوچکترین چیز دلم میگیره استرس زیادی دارم بعد از هر کاری زود خسته میشم و کم تحملم مثلا ماشینم خرابه دوست دارم زود درست شه میرم بانک دوست ندارم وایسم با خانومم میرم خرید دوست دارم زود تموم شه میرم دکتر زود باید نوبتم شه استانه تحملم کنه و استرس هم زیاد دارم لطفا راهنمایی کنین ممنون میشم

ترک سیگار

سلام خانم دکتر برای کسی که میخاد سیگار رو ترک کنه حالا جز اون اراده ای ک باید داشته باشه باید دیگه چکار کنه ک دوباره برنگرده و این سیگار و از سرش بیوفتع ؟ تو گوگل دیدم نوشته بود باید ویتامینای A.B5.C.E مصرف کنه ینی ی مولتی ویتامین بخوره خوب میشع؟ این نیکوتینی ک از سیگار مصرف کرده ازبین میره؟ وقتایی ک عصبانی میشه سریع میره چندتا پاکت سیگار مصرف میکنه بهش میگم نکن خوب نیست میگه نمیتونم باید اروم شم نیکوتین داره بهش عادت کردم نمیتونم ترکش کنم چیکار کنم بنظرتون؟

افسردگی و پرخاشگری

سلام خانم دکتر ازینکه وقتتونو برام اختصاص میدید ممنونم.خانم دکتر من خانمی 28 ساله هستم در حال حاضر توو مرخصی زایمانم شغلم پرستاریه.دکتر پسرم 9 ماهشه بعد زایمان افسردگی زایمان گرفتم تقریبا بعد از 3 ماه یه پزشکی برام قرص سرترالین شروع کردن دوز 50 میلی گرم یه مدتی خوب بودم م شاد بودم خوش اخلاق بودم اما دوباره علائم افسردگیم برگشته احساس پوچی میکنم حس میکنپ دیگه کارامد نیستم توو خودمم توو گلوم همش بغضه دوس دارم تنها باشم فقط گریه کنم عاشق بچمم اما وقتی گریه میکنه خیلی شدید عصبی میشم سرش داد میزنم خودمو میزنم دوبارم پسرمو زدم خیلییی ناراحتم اون لحظه کنترلمو از دست میدم خانم دکتر بچم کوچیکه نمیتونم ویزیت حضوری برم ولی قبول دارم که روانم مشکل پیدا کرده .خوابم خوبه فقط شبا پسرم بیدار میشه عصبی میشم منم شیردهی ندارم شیر خشک میخوره.