دختری هستم متولد سال 74
فروردین 93 با آقایی متولد 65 تو فضای مجازی آشنا شدم.
ایشون از همان ابتدا قصدشون ازدواج بود.
موضوع رو با مادرم درمیان گذاشتم و با مخالفتشون ارتباطم رو با اون اقا قطع کردم.
بعد از یک سال خودم بهشون پیام دادم و مدتی باهم حرف زدیم و یک بار همدیگرو ملاقات کردیم که خانوادم نمیدونن.
بعد از اون ملاقات ایشون خیلی بیشتر به من علاقه پیدا کردن اما من با سردیم ایشونو از خودم دور کردم چون میدونستم آینده ای نداریم به خاطر مخالفت مادرم.
سه ماه ارتباط نداشتیم تا این که متوجه شدم ایشون با خانومی عقد کردن.
متاسفانه از شدت ناراحتی و گریه مادرم متوجه این موضوع شد که ایشون عقد کردن.
بعد از یک سال دوباره در ارتباط شدیم و بهم گفتن که مدت کوتاهی عقد بودن و جدا شدن.
چند روزی باهم حرف میزدیم که هر روز بیشتر از روز قبل ایشون به من ابراز علاقه میکردن و میخواستن که به خواستگاریم بیان.
مجددا موضوع رو با مادرم درمیان گذاشتم و به شدت مخالفت کردن
از مادرم خواستم فقط اجازه بدن ایشون بیاد خواستگاری
ولی قبول نکردن،از پدرم خجالت میکشم
دوست ندارم بفهمن چطور با این اقا اشناشدم ولی مادرم میگن که اگر بگن همه چیو برای پدرم تعریف میکنن.
الان همین مسائل باعث شده که مادرم چند روزی باهام صحبت نمیکنه.
واقعا نمیدونم چیکار کنم
از طرفی مخالفت مادرم
بعد پدرم
و کاری از دستم بر نمیاد واسه این رابطه
و در آخر هم این اقا که هر روز از خواستن و داشتن من حرف میزنه.
کمکم کنید که چیکار باید بکنم تو چنین موقعیتی؟
نه میتونم دیگه با خانوادم راجب این موضوع حرف بزنم
نه دلم میاد اون آقارو با این همه علاقه و احتیاجی که به من داره تنها بذارم.
ابتدا باید مطمئن شوید ایشون حقیقت را درباره مجرد بودنشان به شما می گوید .
بنابر این از ایشان درخواست کپی شناسنامه کنید.
سوالات مشابه
افسردگی
سلام وقت بخیر صدری هستم مدتی هست احساس افسردگی دارم خوشحال نیستم، همش یه جوریم، دلم می خواد یه کار کنم بهتر شم
افسردگی
سلام دکتر ،من دختر 22 ساله هستم ک دانشجوام،من مشکلات زیادی دارم مثلا 1.از همه چیز میترسم مثل مردن و اینکه قرص بخورم خفه شم،برای همین با اینکه 22 سالمه قرص تا حالا نخوردم یا جویدم که این موضوع اذیتم میکنه 2.نظر دیگران خیلی برام مهمه و اینکه اصلا نباید ناراحت بشن وگرنه من خودمو خیلی سرزنش میکنم 3.همیشه ناراحتم و آماده ی گریه کردن. 4.مشکلات کوچیک منو از ما درمیاره تا جایی ک خیلی حدی ارزو میکنم بمیرم 5.خیلی زود عصبانی میشم و خیلی به دل گیرم خیلی زیااااد 6.در برقراری ارتباط و ادامه ی صحبت خیلی مشکل دارم حتی با اعضای خانوادم هم نمیتونم صحبت کنم 7.از خودم بدم میاد و اصلا خودمو دوس ندارم و هیچ اعتماد ب نفسی ندارم 8.چندین ساله این مشکلاتو دارم و الان هم بدتر شدن.
استرس و خستگی
سلام خانم دکتر من پسری 30 ساله هستم دو ساله ازدواج کردم مشکلم اینه همیشه با کوچکترین چیز دلم میگیره استرس زیادی دارم بعد از هر کاری زود خسته میشم و کم تحملم مثلا ماشینم خرابه دوست دارم زود درست شه میرم بانک دوست ندارم وایسم با خانومم میرم خرید دوست دارم زود تموم شه میرم دکتر زود باید نوبتم شه استانه تحملم کنه و استرس هم زیاد دارم لطفا راهنمایی کنین ممنون میشم
ترک سیگار
سلام خانم دکتر برای کسی که میخاد سیگار رو ترک کنه حالا جز اون اراده ای ک باید داشته باشه باید دیگه چکار کنه ک دوباره برنگرده و این سیگار و از سرش بیوفتع ؟ تو گوگل دیدم نوشته بود باید ویتامینای A.B5.C.E مصرف کنه ینی ی مولتی ویتامین بخوره خوب میشع؟ این نیکوتینی ک از سیگار مصرف کرده ازبین میره؟ وقتایی ک عصبانی میشه سریع میره چندتا پاکت سیگار مصرف میکنه بهش میگم نکن خوب نیست میگه نمیتونم باید اروم شم نیکوتین داره بهش عادت کردم نمیتونم ترکش کنم چیکار کنم بنظرتون؟
افسردگی و پرخاشگری
سلام خانم دکتر ازینکه وقتتونو برام اختصاص میدید ممنونم.خانم دکتر من خانمی 28 ساله هستم در حال حاضر توو مرخصی زایمانم شغلم پرستاریه.دکتر پسرم 9 ماهشه بعد زایمان افسردگی زایمان گرفتم تقریبا بعد از 3 ماه یه پزشکی برام قرص سرترالین شروع کردن دوز 50 میلی گرم یه مدتی خوب بودم م شاد بودم خوش اخلاق بودم اما دوباره علائم افسردگیم برگشته احساس پوچی میکنم حس میکنپ دیگه کارامد نیستم توو خودمم توو گلوم همش بغضه دوس دارم تنها باشم فقط گریه کنم عاشق بچمم اما وقتی گریه میکنه خیلی شدید عصبی میشم سرش داد میزنم خودمو میزنم دوبارم پسرمو زدم خیلییی ناراحتم اون لحظه کنترلمو از دست میدم خانم دکتر بچم کوچیکه نمیتونم ویزیت حضوری برم ولی قبول دارم که روانم مشکل پیدا کرده .خوابم خوبه فقط شبا پسرم بیدار میشه عصبی میشم منم شیردهی ندارم شیر خشک میخوره.