بازگشت به لیست سوالات
ا.ا
عنوان :

روانپزشکی

متخصص روانپزشکی
با سلام من و خانمم 5 ساله ازدواج کردیم و مشکل اخلاقی داره و من نگرانم

سلام. از بنده چه کمکی بر میاد؟

میخواید بدانید که بیمار هستند یا نه؟

با سلام و وقت بخیر

خانم دکتر قرض از ایراد این مطالب نه خدایی نکرده تخریب و نه غیبت و نه بدگویی نسبت به خانمم هست فقط هدفم کمک ب خانمم و زندگی خودم هست ک نابود شده و از شما کمک میخام تا راه حلی جلو من بزارید

من 32 سالمه و خانمم 27 سالشه خانه دار
سال 94 عقد کردیم
از اولش با من بد تا میکرد ینی جوابمو زود میداد یا تندی میکرد
متاسفانه من خام و کم تجربه بودم و اون موقع چندین بار قهر و اشتی داشتییم

تا حتی شب عروسب هم بامن حاضر جواب بود تا حتی شب عروسی هم ازش ناراحت بودم ب خوارش یواشکی گفتو خواهرش گفت ب بزرگیت ببخش منم سکوت کردم


خلاصه تا الان خیلی خیلی سکوت کردم

شب عروسی(عذر خواهی میکنم ) بعد از زفاف زود ب خونوادش پیادم دادو انم ب گوشی دامادشون
من گفتم چیکار میکنی گفت گوشی دست خواهرمه
خلاصه گذشت


من تازه ب استخدام معلمی در اومده بودم
بابام گفت پیش من بمونید و چند سال دگ برید اجاره کنید
اما دو ماه طول نکشید ک ی دعوایی راه انداخت



متاسفانه خانمم از اولین روزی ک باهاش اشنا شدم نسبت ب خانوادم بدبین بود و هر صجبتی و یا حرفی تو خونواده پدری من پیش مبومد ب خانوادش اطلاع میداد و الان هم با اینک حدود 6 ماهه خونه پدرم نمیاد اما از اولین روز زندگی تمام اتفاقات و حرفاهایی ک تو خونه خودم اتفاق میوفته رو ب خانوادش اطلاع میده
بارها شده گفتم چرا میگی ؟؟بعضی موقعها میگ نه نمیگم

بعضی وقتام میگه همه میگن
حتی ب مادرشم گفتم اونم میگه همه میگن و دختر منم میگه
این شده جواب من

اخه چرا باید اسرار خانوادگی کسی بر ملا بشه ؟؟؟

ما خانواده ی پدری مون غیر از خانمم 3 تا عروس دیگ دارن ک خدار و شکر زندگی عادی دارن و بینشون بحث شده ناراحتی شده اما بیرون درز نکرده

مناسفانه از وقتی خانمم اومده تمامی اسرار واتفاقات گذشته و و حال ک میوفته به خانوادش اطلاع میداده
در حالی ک قبل خانمم اینجوری نبودیم
وارد جزییات نمیشم چون خیلی طولانیه



مواردی ک هستد
موقع طلا گرفتن ب طلا فروش گفتیم چند تا اضافه کنن بعدا پیش خونوادش گفت ک از سرویس من کم کردن
واسه خرید لباس با داداشام و زن داداشام رفتیم خ
رید قیافه میگرفت و چیزی نمیخرید و خیلی موارد مشابه
مثلا بعضی موقع ها توخونه پدریم چیزی ازش میخلستم انجام نمیداد
موقع عروسی یبار خاسته خودشو از ماشین پرا کنه بیرون ک حتی محلی ها هم دیدنش

تو زندگی مشترک چندین بار شده رفته قرصا رو بخوره
من علاوه بر معلمی شب و روز کار میکنم
اما حتی جواب سباممو نمیده
ولی با پر رویی میگه فلان چیزو بخر
مثلا هفته پیش سالگرد مادرم بود و من بهش نگفتم
ینی تصمیم گرفتم ک خونه ی پدریم نبرم و الان حدو 5 ماهه ک نه خودش گفته و نه من بردمش

فقط میبرم خونه پدرش و میارم
متاسفانه ب خونوادش دروغ هم میگه مثلا میگه احمد بمن این حرفو زد ویا منو زد در حالیک دست بهش نزدم
.من در مورد خود زنی و اسیب ب خودی نگرانم ک نکنه خدایی نرده بلایی سر خودش بیاره و منو گرفتا ر کنه
هر صحبتی میشه حرف خونواده من میاد وسط
و نفرین میکنه حتی مادر خدا بیامرزم


متدرشم همش حرف اونو قبول داره
بهش گفتم دخترت بدگویی و نفرین میکنه

میگه نه اینجوری نیس اول تو میگی بعد اون جوابتو میده
خلاثه تو خانواادشون کسی نیس ک حرف منو قبول داشته باشه و بمن حق بده
در حالی ک 3تا داداشام بارها و بارها ب خانمم خصوصی کگفته بودن ک هر کاری داشتی و هر اذیتی از احمد دیدی بما بگو
کمکم کنید

بیمار بودنش رو چی بگم
احساس میکنم ک بیماری اعصاب داره
ولی کسی قبول نمیکنه
شما ب زندگی من کمک کنین ک چیکار کنم
اگ موارد و اتفاقات دیگ رو هم خاستید میگم خدمتتون
ایا راهی برای تست سلامت روحی و اخلاقی وجود داده؟؟
اخه ادم چقد باید کم عقل باشه ک بخاد ناله وو نفرین کنه
دیگ بی ارزشترین ادم روی زمین شدم
بخصوص تو خونه خودم
اینهمه تلاش و زحمت واقعا براش بی ارزشه
نه تشکری و نه سلامی




سوالات مشابه


افسردگی،اضطراب،مشکلات گوارشی،

سلام اقای دکتر خسته نباشید من اقایی 28 ساله هستم از بچگی زودرنج و گوشه گیر بودم و وسواس توهین به مقدسات هم داشتم که خیلی اذیتم میکرد اینا همش ادامه داشت رسیدم 18 سالگی دعوام شد یشب انداختنم بازداشتگاه اونجا خیلی تاریک بود خیلی ترسیدم گریه کردم از بچگیم از جاهای تاریک وحشت داشتم فرداش آزاد شدم بعد سه روز یهو افسردگی شدید گرفتم خیلی دلم گرفته بود رفتم متخصص داخلی فلوکستین و پرانول داد خوردم بدتر شدم تو یه ثانیه هزار تا فکر تو زهنم ردوبدل میشد و اسهال و بی اشتهایی هم به مشکلم اضافه شدم چند بار دیگه پیش اون متخصص داخلی رفتم هی دارو عوض میکرد ولی بی تاثیر بود کل دنیا جلو چشام یه جور دیگه شده بود رفتم پیش روانپزشک هم یسال دنورین و والپروئات خوردم اونم بی تاثیر بود این اواخر پیش روانپزشک رفتم دلوکستین داد خوردم بد نبود ولی بدنم کهیر میزد قطش کردم و داروهای دیگه مث سرترالین خوردم ولی خیلی خابالودم میکنه و بدتر میشم درکل دارو میخورم بدتر میشم الانم که ده ساله میگزره هنوز مشکلات گوارشی دارم افسردم اضطراب دارم بنظر شما مشکلم چیه؟درمانش چطور یه ممنون

افسردگی

با سلام خدمت دکتر بیدکی اینجانب نصرتی از سیرجان در تاریخ 24 فروردین ( 15 روز پیش) بعلت افسردگی (بی انگیزه، بی حوصله و بی قراری در محل کار و خانه) بشما مراجعه کردم و داروهای زیر به من تجویز کردین که من هنوز نتوانستم به حالت طبیعیم برگردم و هنوز احساس شادابی و انگیزه و لذت بردن از زندگی مثل قبل ندارم و هر جا میروم دلم میخواهد به خانه برگردم که متاسفانه در خانه هم حالت افسردگی دارم. حتی خوابم نیز کم شده و خواب زیاد میبینم .لطفا من را راهنمایی فرمایید که چه کنم؟ و اگر نیاز به مراجعه حضوری دارم دوباره خدمت برسم؟ پوکساکیم 5: ظهر 1عدد عصر 1عدد نورتریپتیلن10: 1/2 ظهر ریسپریدون 1میلی: روزی 1عدد وازونیدین 0/2: 1/2شب ممنون از لطفتون

سوال

با سلام خدمت جناب دکتر بیدکانی. اینجانب بعلت افسردگی مختصرم در تاریخ 24فروردین به شما مراجعه کردم که داروهای تجویز شده به شرح ذیل می باشند: پوکساکیم: ظهر 1عدد عصر 1عدد نورتریپتیلن10: 1/2 ظهر ریسپریدون 1میلی: روزی 1عدد وازونیدین 0/2: 1/2شب سوال 1 : با توجه به اینکه اکثر قرصها در ظهر باید مصرف شوند، من میتوانم امسال ماه رمضان روزه بگیرم یا خیر؟ اگر میتوانم داروها را چگونه استفاده کنم. سوال2: آیا نورتریپتیلن 10 مصرفش در روز همان 1/2 می باشد یا داروخانه اشتباه نوشته است؟ با تشکر از لطف شما

ترک اعتیاد

باعرض سلام وتبریک سال نو اینجانب کامران ساسانی هستم .که مدت 7ساله به مواد مخدر صنعتی شیشه ومتادون گرفتارم بارها ترک کردم ولی متاسفانه دوباره روز از نو بدبختی از نو خواهش میکنم راهکاری جلوی پای من بگذارید .لازم به تذکر هستم من با مادری پیر واز پا افتاده زندگی میکنم .فقط من ومادرم اگه خانه نباشم کسی نیست یک لیوان آب دستش بده اینم گفتم شاید لازم باشه

خستگی مفرط

با سلام الان مدت سه ال چهار سال است به طور مداوم احساس خستگی دارم در تمام آزمایشها تمام فاکتورهای خونی نرماله و مشکلی دیده نشده. این خستگی حتی اول صبح که از خواب بیدار میشم هم وجود داره. علاوه بر این خستگی عدم تمرکز و حواس پرتی هم دارم و حافظه ام تا حدودی ضعیف شده. کم اشتها هستم و کلا بی انگیزه در صورت امکان راهنمایی بفرمایید.