بازگشت به لیست سوالات
م.د
عنوان :

درخواست کمک

متخصص روانپزشکی
سلام ببخشید اول با اجازه یه مطلبیو بگم خدمتتون واقعا پولشو ندارم بیام مطب شما یا همکاراتون باید ببخشید که متنی سوال میپرسم از خدمتتون
عرض به خدمتتون چند وقته واقعا خیلی حساس شدمو زود رنج شاید بخاطر نامزدی قبلیم باشه که جشن گرفتیمو متاسفانه موفق نبود دلیلشم واقعا نمیدونم حدود یک ساله بایه خانومی آشنا شدم شاید از 100من 90رو گرفتن ولی زود رنجیو شاید فکرایی که یهو میاد به ذهنم خیلی اذیتشون میکنم این خانومو که داره خودمو اذیت میکنه من یهو قلبم سیاه میشه شکاک میشم نمیدونم زود رنج میشم احساس یاسو نامیدی میکنم لطفا کمکم کنید ترو خدا بخدا موقعیتم حساسه بنده ms دارم به کفته پزشکم دارو مصرف نمیکنم لطفا دارویی چیزی بدید بهم خسته شدم خودم بعدا یهو متوجه میشمو ناراحت لطفا کمکم کنید

به این شکل که که نمیشه دارو داد به روانپزشک مراجعه کنید زیر نظرش دارو بخورید




سوالات مشابه


خودبیمار پنداری

سلام وقت بخیر.من چند سالیه و شاید از نوجوانی اوقات بیکاری بیشتر تابستونا.(چون مشعول تحصیل بودم) فکرای منفی به سراغم میاد ک همش فکر می کنم خدایی نکرده سرطان دارم و به زودی می میرم.یا ام اس دارم و فلج میشم.امسال تابستون نامزد کردم و همه چی تا دوماه خوب بود و اصلا از این فکرا نداشتم .ولی دوباره این افکار آزاردهنده شروع شد.و خیلی علائم بد جسمی مثل تپش قلب حالت تهوع و سرگیجه و گردن درد و دمای بالای بدن داشتم .با همسرم مطرح کردم ایشون گفتن بریم پیش روانپزشک از اوایل مهرماه رفتم پیش متخصص ایشون نصف کلونازپام و یک عدد سیتالوپرام دادن.با پروپانولول ک این قرص و زیاد نمیخوردم. من همیشه دوست دارم آزمایش خون بدم تا مطمئن شم ک مریضی خونی ندارم.آزمایشم دادم و با دارو ها دوماه خوب بودم ولی حالت های جسمیم هنوز خفیف بود.باز افکارم اومد ب سراغم ولی کمتر.دکترم گفت یک چهارم کلوناز و صبح بخور.من عوارض این قرص و تو نت سرچ کردم و فهمیدم اعتیادآوره ب دکترم گفتم صبحا نمیخورم.ایشون برخورد کردن ک باید بخوری و ...ادامه دادم.تا این ماه پیش ک دوباره تقریبا برگشتم سرخونه اول.دکترم از این شهر رفت و من ناچارا پیش یه متخصص دیگه رفتم.ایشون همون دستور و به همراه هالوپریدول روزی یکی اضافه کردن . هیچ کس از دکتر رفتن من خبر نداره جز همسرم.هفته ی پیش با خواهرم ک کارشناس آزمایشگاه هستن درمیون گذاشتم ایشون به شدت با من برخورد کردن.و گفتن همه قرصا رو بریز تو سطل زباله و تو چیزیت نیست و این دارو ها خیلی قوین و ... خیلی ترسیدم تو نت نوشته ناگهانی قط کردن باعث تشنج میشه تصمیم گرفتم خودم کم کنم و قط. الان سه روزه نصف سیتالوپرامو میخورم با شبا یک چهارم کلوناز.علایم جسمیم تقریبا تو این روزا تشدید شده و اینا استرسمو بیشتر کرده.شما بگید چیکار کنم.

کابوس

سلام من از بچگی هروقت خیلی عصبی خسته یا ناراحت میشدم یه کابوس بدون مفهوم تکراری میبینم تو کابوسم حسم اینه که بدترین اتفاق ممکن برام داره میوفته ولی بدون مفهومه وقتی از خواب میپرم چشام بازه ولی هوشیاری کامل ندارم هنوزم تو جو اون کابوسن و خیلی میترسم تا آروم آروم به خودم میام و آروم میشم یه وقتایی تو بیداری تو حین عصبانیت اون کابوس میاد تو ذهنم و حس ترسش میوفته تو وجودم. مثلا با یه مشتری یا به مامانم بحثم میشه اون فشاری روحی روانی که تو کابوسم بهم وارد میشه میاد صراغم

مشکلات رفتاری

درود دختری 10 و نیم ساله دارم که تمامی علائم بلوغ درشون قابل مشاهده هست و احتمال زیاد تا6ماه دیگه به بلوغ میرسن،ومطلع هستم که احتمالا بیشتر تغییر رفتارشون به همین علت باشه ولی باز هم نگران هستم و بیشتر اوقات حرکاتش باعث عصبانیت من میشه،بطور مثال اصلا مسئولیت پذیر نیست،اجتما عی نیست و در صورت روبرو شدن با اقوام و آشناها گاهی اصلا سلام هم نمیکنه،همیشه با برادر کوچکترش که 4ساله هست درحال مشاجره هست،اصلا به امور درسیش اهمیت نمیده و اگر من پیگیر نشم به ندرت تکالیفش رو انجام میده،زبانکده میره و دیروز از اونجا باهام تماس گرفتن که درسش ضعیفه وتلاشش کمه،چند روز پیش متوجه شدم ابرو و مژه های سمت چپش کم مو هستن بهش دقیق که شدم دیدم هنگام خواب با دست ابرو و مژه خودشو می کنه،باهاش که صحبت میکنم اصلا عکس العملی نشون نمیده و معمولا هیچ جواب قانع کننده ای نداره یعنی معمولا اصلا جواب نمیده و همین بیشتر منو عصبی میکنه،از اتفاقاتی که توی مدرسه میوفته معمولا توسط دوستاش مطلع میشم خودش چیزی نمیگه ،البته قبول دارم که خودم به علت فشار زیاد زندگی مقداری عصبی هستم و زود از کوره در میرم چون پدرشون تقریبا توی هیچ کدوم از امور بچه ها بامن همکاری ندارن و کلیه مسئولیتهای بچه ها به عهده من هست،در ضمن توی این سن هنوز توی اتاق خودش نمیخوابه و توی اتاق خواب ما میخوابه ،البته دوسال پیش با برادرش توی اتاق خودشون میخوابیدن ولی نمیدونم چطور شد که هر دوشون ترسیدن و حاضر نیست دیگه توی اتاق خودشون بخوابن ببخشید که مطلبم طولانی شد باتشکر از شما

افسردگی

حدود چهار ماه پیش با سردرد به متخصص مغزو اعصاب مراجعه کردم بعد از معاینه و ام آر آی گفتند بیماریم منشا روحی داره و جسمی نیست و مبتلا به افسردگی هستم و قرصهای ضد افسردگی تجویز نمودند (آسنترا ) و برای سردرد دکاپین الان حالم خیلی بهتر شده و به روانپزشک هم مراجعه کردم ایشون میگن باید قرص رو ادامه بدم و نیازی به مشاوره ندارم ولی خودم احساس میکنم باید حرف بزنم تا حالم خوب بشه آیا مشکل من به صرف مصرف دارو برطرف خواهدشد

اضطراب

سلام پسری 17 ساله دارم که بسیاراسترس و اضطراب دارد و جدیدا به بیماری ویتیلیگو مبتلا شده است. آیا میتوانم به او کپسول فلوکستین بدهم.