از کی این مشکلات براتون پیش اومده ؟ چی شده که احساس میکنی دیگه دوستون ندارن ؟ یعنی چیکار میکنند که این احساس بهتون دست میده؟
چه درخواستهایی داری که پدر و مادر باهاش مخالفند؟ یه مقداری هم از خودتون بگین از تحصیلات و کارتون و گذر روزمره تون . مرسی
اولین باری که ترس رو تجربه کردین از چی بوده ؟ و کی بوده ؟ اصلا یادتون میاد؟
آیا موضوعی هست که مجبور باشی از همه مخفیش کنی؟
رابطه شما با مادرتون چطوره؟
رابطه پدر و مادر با هم چطوره؟
وقتی میخواین حرف بزنین چی مانع گفتن حرفاتون میشه؟ اون لحظه ها چی از ذهنتون خطور میکنه؟
چه علایم جسمی پیدا میکنین؟
آیا تو جمع دیگه ای مثل کلاس و جلوی استاد حرف زدن هم براتون سخته؟
تو خونه هم که نمیتونم حرفمو بزنم دلیلش اینه که تا میخوام حرف بزنم فکر میکنن میخوام توجیه کنم و یه حالتی میشه که اصلا نمیخوام دهنمو وا کنم و تنها چیزی که از ذهنم میگذره اینه که اون محیط رو ترک کنم و بیشتر میخوام گریه کنم .
کاری نبوده که بخوام مخفی کنم .
اولین باریم که این مدلی شدمم یادم نمیاد .
رابطه پدر و مادرم خوبه ولی مثل هر زن و شوهری خب مشکلات خودشونم دارن .
رابطم با مادر خوبه ولی نمیدونم چرا نمیخوام حرفامو بهش بزنم .
هر حرفیم بزنم حتما به بابام میگه . بیشتر موارد میدونم اگه حرفامو به مامانم بزنم چی قراره بشنومم .
به نظر میاد که اختلال اضطراب اجتماعی رو دارین و باید درمان بشه تا جرات مندی را بیاموزید و از طرفی پیشداوریهایی که احتمالا دارین و قبل از سوال ممکنه جوابها رو بدونین رو کنار بگذارین و جوابهای هرچند مخالف رو بتونین بشویم و تحمل و تعمل کنین و از طرفی باید بپرسم که آیا کمالگرایی هم دارین یا نه؟ یعنی اینکه آیا برلی انجام هر کاری معیارهای سختی را در نظر میگیرین ؟ هر کاری باید توسط شما به بهتری نحو انجام بشه؟ آیا در شروع کارها اهمال کاری هم دارین؟ یعنی چون کارها باید درست و دقیق انجام بشه ممکنه که مدام به تعویق بیندازین؟
بتونین بشویم = بتونین بشنوین
برلی = برای
به نظر میاد کمالگرایی هم دارین ، هر چند برای تشخیص دقیق شرح حال کاملی لازم است که البته تماس تلفنی در این نرم افزار مثل ترم افزارهای دیگه برای من مقدور نیست ولی در همین حد فعلا کتاب غلبه بر کمالخواهی رو تهیه و مطالعه بفرمائید تا کمک بکنه که از خیلی از مسائل آزاد بشین و اونوقت اگر بازهم مشکل ارتباطی شما باقی موند میتونیم بهش بپزدازیم.
چه زمانی از چه لحاظ؟ و منظورتون از ارتباط یعنی چه نوع ارتباطی؟
منظورم از ارتباط داشتن دوست پسر میباشد و ارتباط در حد معاشرت .برا فردی تو سن 19 زوده ؟
نه زود نیست ولی حتما بدونین که ما آدمها تا 24 یا 25 سالگی نمی تونیم تصمیمات پخته تری بگیریم لذا حتما از یک مشاور که در درجه اول والدینمان هستند باید مشورت بگیریم . که حداقل وارد مواردی نشویم که بعدا نتونیم جمع بکنیم . موفق باشید
خواهش میکنم
سوالات مشابه
افسردگی
سلام وقت بخیر صدری هستم مدتی هست احساس افسردگی دارم خوشحال نیستم، همش یه جوریم، دلم می خواد یه کار کنم بهتر شم
افسردگی
سلام دکتر ،من دختر 22 ساله هستم ک دانشجوام،من مشکلات زیادی دارم مثلا 1.از همه چیز میترسم مثل مردن و اینکه قرص بخورم خفه شم،برای همین با اینکه 22 سالمه قرص تا حالا نخوردم یا جویدم که این موضوع اذیتم میکنه 2.نظر دیگران خیلی برام مهمه و اینکه اصلا نباید ناراحت بشن وگرنه من خودمو خیلی سرزنش میکنم 3.همیشه ناراحتم و آماده ی گریه کردن. 4.مشکلات کوچیک منو از ما درمیاره تا جایی ک خیلی حدی ارزو میکنم بمیرم 5.خیلی زود عصبانی میشم و خیلی به دل گیرم خیلی زیااااد 6.در برقراری ارتباط و ادامه ی صحبت خیلی مشکل دارم حتی با اعضای خانوادم هم نمیتونم صحبت کنم 7.از خودم بدم میاد و اصلا خودمو دوس ندارم و هیچ اعتماد ب نفسی ندارم 8.چندین ساله این مشکلاتو دارم و الان هم بدتر شدن.
استرس و خستگی
سلام خانم دکتر من پسری 30 ساله هستم دو ساله ازدواج کردم مشکلم اینه همیشه با کوچکترین چیز دلم میگیره استرس زیادی دارم بعد از هر کاری زود خسته میشم و کم تحملم مثلا ماشینم خرابه دوست دارم زود درست شه میرم بانک دوست ندارم وایسم با خانومم میرم خرید دوست دارم زود تموم شه میرم دکتر زود باید نوبتم شه استانه تحملم کنه و استرس هم زیاد دارم لطفا راهنمایی کنین ممنون میشم
ترک سیگار
سلام خانم دکتر برای کسی که میخاد سیگار رو ترک کنه حالا جز اون اراده ای ک باید داشته باشه باید دیگه چکار کنه ک دوباره برنگرده و این سیگار و از سرش بیوفتع ؟ تو گوگل دیدم نوشته بود باید ویتامینای A.B5.C.E مصرف کنه ینی ی مولتی ویتامین بخوره خوب میشع؟ این نیکوتینی ک از سیگار مصرف کرده ازبین میره؟ وقتایی ک عصبانی میشه سریع میره چندتا پاکت سیگار مصرف میکنه بهش میگم نکن خوب نیست میگه نمیتونم باید اروم شم نیکوتین داره بهش عادت کردم نمیتونم ترکش کنم چیکار کنم بنظرتون؟
افسردگی و پرخاشگری
سلام خانم دکتر ازینکه وقتتونو برام اختصاص میدید ممنونم.خانم دکتر من خانمی 28 ساله هستم در حال حاضر توو مرخصی زایمانم شغلم پرستاریه.دکتر پسرم 9 ماهشه بعد زایمان افسردگی زایمان گرفتم تقریبا بعد از 3 ماه یه پزشکی برام قرص سرترالین شروع کردن دوز 50 میلی گرم یه مدتی خوب بودم م شاد بودم خوش اخلاق بودم اما دوباره علائم افسردگیم برگشته احساس پوچی میکنم حس میکنپ دیگه کارامد نیستم توو خودمم توو گلوم همش بغضه دوس دارم تنها باشم فقط گریه کنم عاشق بچمم اما وقتی گریه میکنه خیلی شدید عصبی میشم سرش داد میزنم خودمو میزنم دوبارم پسرمو زدم خیلییی ناراحتم اون لحظه کنترلمو از دست میدم خانم دکتر بچم کوچیکه نمیتونم ویزیت حضوری برم ولی قبول دارم که روانم مشکل پیدا کرده .خوابم خوبه فقط شبا پسرم بیدار میشه عصبی میشم منم شیردهی ندارم شیر خشک میخوره.